سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 9 خرداد 1404
    4 ذو الحجة 1446
      Friday 30 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

        جمعه ۹ خرداد

        هستی ترس انگیز است

        شعری از

        میلاد صادقی (دخو)

        از دفتر محبوبه شب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲ ۱۵:۱۶ شماره ثبت ۲۱۶۹۶
          بازدید : ۷۳۳   |    نظرات : ۲۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر میلاد صادقی (دخو)

        ای زندگی مــا

        در پی صبح بی خورشیدیم

        با هجوم گل ها چه کنیم؟

        جویای شب های پر ستاره ایم ،

        با شبیخون روز ها چه کنیم؟

        در آن سوی باغستان عشق،

        دست ما به میوه بالای درخت نرسید.

        ما جدا افتاده ایم،

        و ستاره همدردی بالاخره از شب هستی سر میزند.

        ما که میرویم،

        و آیا در پی ما،

        یادی از درب ها خواهد گذشت؟

        ما رد میشویم و می گذریم،

        و آیا غمی به جای ما در سایه خواهد نشست؟

        در خیرگی یک بوته،

        کو سایه لبخندی که گذر کند؟

        از درز های اندیشه ما،

        کو نسیمی که میان این درز ها آید؟

        پیدایش رمزی در درز های نگاه ما نیست.

        میان لبخند منو لب تو،

        خنجر زمان در هم شکست.

        لحظه ی من در راه است.

        و امشب.

        بشنوید از من.

        امشب،لبخندی به فراتر ها خواهد ریخت.

        بدون هیچ صدا،

        شب،خواب ها را میشکافد.

        و من خندان به پیشوازش خواهم شتافت.

        در شب تردید من،

        میروی با موج خاموشی کجا؟

        بیا برگردیم.

        و نهـــــراسیم،

        بیا در باهار خواب آن روزگاران نوشابه ای سر بکشیم.

        غم چه داری؟

        امشب با من همبستر شو،

        درندگان در خوابند.

        آفتابی شو.

        چشمانت را به من بسپار که مهتاب آشنایی فرود آمد.

        همین امشب را با من همبستر شو ماه من.

        در باغستان من،شاخه بارور خم میشود.

        در جنگل من ،از درندگان نام و نشانی نیست.

        دستانت را بگشا،تا تنهایی بگشاید.

        لبخندی بزن،تاریشه کلام بلرزد.

        بیا تا امشب با ماهی ها گردش کنیم،

        و آب زندگی را شیار دهیم.

        بیا امشب این اتاق محبت را ترک نگوییم.

        جامعه اینجا ترسناک است.

        بیرون این اتاق سیاه ترین مار ها می رقصند.

        و گوش کن،

        گوش کن چه زمزمه میکنند:

        ای زیبا ترین اندام ها،برهنه شوید که گزیدن نوازش شد.

        ماه من ،هستی ترس انگیز است.

         

        "میلاد صادقی"

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1