در گذرگه باد می پیچد
در گذرگه باد با فریاد می پیچد
ابرهای تیره می بارند
بر سر دلشوره های دشت
مروارید می کارند
خش خش آهنگین صدایِ گام هایِ
آخرین سرباز پاییزی
به گوشِ ترکه های تردِ تبریزی
دانه های ترس می کارد
آخرین سرباز
ساز و برگش برف،
باران
باد
ایستاده بر مه آلوده گذرگاهِ سیاهِ آخرِ پاییز
تک درختِ ارغوانی پوش
در عبور آخرین سرمای تن فرسای پاییزی
می شمارد برگ هایش را
با هزاران آرزو رنگین،
به استقبال یلدایی ترین شب،
ارغوان تن پوشِ رویا رنگ پوشیده ست
نو عروسِ سرخ رو،
پاییز
باد می پیچد در اندامش
پوشش زرد زمردگون
به روی خاک می غلطد
لرزه بر اندام،
عریان جامه
می سپارد زلف خود بر باد
روی پلکش می نشیند
نرم نرمک خواب
تک درختِ خشک عریان جامه
در سوزنده سرمای زمستانی،
خواب می بیند
خوابِ تن پوشِ سپیدِ
تار و پودش برف،
خواب می بیند درون برف فرشِ دشت،
شاخه ها بگشوده سوی آسمان
بی هیچ تشویشی
می شمارد بر فراز دست هایش
دسته های ماتمآهنگین عزاپوشِ کلاغان را