عزیزان آشیان شعر ناب شب یلدایتان مبارک
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
هندوانه وار زندگی کنید
شیرین و آبدار در ارتباط با انسانها
قرمز رنگ همچون پرسپولیسها
دارای پوستی ضخیم در مقابل سختیها
و تخمه های فراوان برای شکستن و خوردن به منظور جلوگیری از سر رفتن حوصله پای تماشای فوتبال استقلالیها
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
با هم نفسی عمیق می کشیم و شعر را می خوانیم
1 2 3...................--------.................
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
دریچه ها بسته
پای دقایق خسته
پشیز ماندن لحظه ها
سُر خوردن اشک از گونه ها
حالتی عجیبی!
هبت میشود امشب از خیال مشکوکم ؛
به فردا...
بدان معنا که باز شب رسید از راه ؟
سلامی؛
قراری ؛
پرسه ای
و اکراهی دوباره!
, از ارضا شدن قلم ,
حاملگی ورق ,
و یازی شدن واژه ها,
از درد گرفته
تا
تشکیل خط جبین و دژ عمیق بر چکاد رخسار ها ,,,
همگنان به تمای می زنند
قندیل مغزم را می شکنند-
و سرنا زنان در این حال
تا روشنی سحر گاه بر آسمان
که میکوییم بر آفاق کوبه را
بر نام و زا یدگی خود در شب یلدا
در خشم صدای میکنم خدای را
چنین قدری تقدیر من است آیا ؟
که برای منی چون من
روزها همچون رعد- از آسمان مغضوبانه رهگذر ند ,
و شبها چمان میگذرند !
که انگار عزیزی را به گورستان میبرند ...
و اه !
کندن دل عجب سخت هست در چنین حالی ,
براستی !
نکند من ان عزیزکرده ی شب باشم ؟ نکند ؟
نمیدانم !!!!!!!!!
فقط میدانم ,
چمیده ام از این حال ,
که روزهایم به عقد شبهایم در آمده اند ,
چکار باید کرد ؟
آیا ؟
باید روزی شب را درب شکست و سحر خیزی آغاز کرد ....
تا که شب را دست در دست خواب,
و روز را دست در دست بیدار ی قرار داد ؟
و جشن زندگی را آواز کرد ؟
نه---
اینان برای چون منی بی انصافیست !
منی که زاده طولانیترین شب سال ام ,
منی که عزیز دردانه شب یلدای ام ,
حق همان هست که ,
هر شب بر بالین گورستانم بیدار بمانم .
و تا صبح هندوانه بخورم ( با شوخی )
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
بیش از این بیش ؟ که
هر که بامش بیش, دیشش بیش .
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
روزگار به کامتان