جمعه ۲ آذر
دیگر پیر شده ام شعری از سارا مشیری
از دفتر روزها نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۵۸ شماره ثبت ۲۱۳۲۵
بازدید : ۱۰۳۲ | نظرات : ۲۴
|
آخرین اشعار ناب سارا مشیری
|
زندگی مثل یک سوزن در تارو پودم فرو میرود
گاهی لبانم را ب خنده می دوزد
تا هنرش ب هدر نرود ..
نمی داند تار ک کهنه شود
دیگر نقش و نگار ب دلش نمی نشیند
پیر شده ام برای بازی های روزگار
قلبم طاقت شکسته شدن ندارد بیش از این
می خواهد بازنشسته شود
در گوشه ایی بنشیند رفت و آمد زندگی
را فقط نظاره کند..
جدایم مکن ای رهگذر از یار شیرین تنهایی
خوب میدانم ک توام رفتنی هستی ...
نمی خواهم چشمانم دوخته شود ..
ب جا پای خاطره هایت ..
بگذار و بگذر
آمدم تا قلب جا مانده ی خود را
بر در خانه ی مهرت بنگارم ...
شاید آن حیایی ک در چشمان پر توان توست
گرمی این قلب شکسته ام گردد ..
دیدم ک سرنوشت لیاقت را ب تقدیر نکشیده است
پیر شده ام دیگر برای بازی های روزگار ..
قلب ما را بایست در صندوقچه ی قدیمی
در پستوی خانه کناری گذاشت..
مریم پژمرد ...از بس آدم ها سایه شدند ..
منرا ببخش ای رهگذر...
ممنون از مدیریت سایت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.