یادم آمد عید قربان گشته بود
اغنیا را گوشت بریان گشته بود
بوی دودش در فضا گم گشته بود
کل هستی در جفا گم گشته بود
اشک چشم خیس بابا خون شده
مادرم آن روز دل خون شده
بوی دود گوشت آزارم می دهد
آدم از بوی خوشش جان می دهد
خواهرم تب کرده بیمار است ای خدا
مادرم تا صبح بیمار است ای خدا
این چه عیدیست بیداد است ای خدا
زجر بی پول و بی کار است ای خدا
ای خدا از تو ننالم ای خدا
ای خدا بر چه ببالم ای خدا
ای خدا کمتر مرا زجرم بده
گر شود امکان مرا مرگم بده
خسته ام خسته ز بیداد زمان
گر شود تو لحظه ای پیشم بمان
لحظه ای پیشم بمان تا پر شوم
از تمام نا خوشی دلخور شوم
بر تمام دلخوشی نائل شوم
بر در آبادیت سائل شوم
خالقا دوست می دارم من تورا
از دل و جان می پرستم من تو را
چون توئی آرام جانم
می رسانی هر چه خواهم
من امیدم بود آن روز امروز را
در دلم می پروراندم لحظه نوروز را
عاقبت بر نا خوشی فارق شدیم
چیره دست و چابک و حاذق شدم
به امید آن روز که تمام مردم ایران در رفاه و آسایش زندگی کنند
ارادتمند شما سیاوش راد