در این دنیا همه مست و خرابند
سحر تا شب بدنبال سرابند
همه درگیر اشک و درد و آهند
همه ظاهرفريب غرق گناهند
چه شد مهر ومحبت کیمیاشد
همه عهد و رفاقتها ریا شد
نبينم خنده ای بر روی لبها
نه روز آرامشی داريم نه شبها
نه از مالي به دارا لذتی هست
نه نادار را به جایی عزتی هست
همه درگیر نوعی اضطرابیم
چو نفرین گشته در رنج و عذابیم
چه آمد بر سر دلها ی مردم
صفا و سادگی ها رفت و شد گم
شده نایاب صفا و مهربونی
تعارف ها همه سرد و زبونی
چرا اینگونه شدحرفم کنید گوش
شده مهر و محبت ها فراموش
یکی مشهد رود سالی سه چهار بار
کنارش خواهرش نادار و ناچار
یکی باسود پولای نزولی
رود مکه به امید قبولی
یکی از کربلا و شام گويد
برای فخر بر اقوام گويد
یکی نازد به ماشین و به باغش
کنه باد تکبر در دماغش
یکی افتاده از بینی فیل است
ز بس مغرور و خودخواه و بخیل است
همه چسبیده جیب و کار خود را
تو این فکرند ببندند بار خود را
سراغ از درد همدیگه نجوییم
برای مرگ هم در آرزوییم
نه در فکر حلال و نه حرامیم
درآمد هست ولي ما بي مراميم
شده يكبار بپرسيم از من خويش
كه داريم در محل مستمند و درويش
زكات مال خود را كي گذاريم
زبان چشم و دست خود ندانيم
تن سالم به تو داد تا زماني
كني شكر و كمك بر ناتواني
برای پول درآریم چشم هم را
به هرگندی نماییم پر شکم را
چنین باشیم دگر خیری نبینیم
اگر قارون بشیم باز پست ترینیم
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
ضمانت چیست که ما فردا نمیریم
اسامه یعقوبی تیرماه 91