ای تواتر مطلب
طاقت مهتاب فزون است
کمر بسته به شمسی
که جهان می دمد آغوش مصفای وجودش
به نفخی که گهر میکند
آکنده به تلقیح سروش
ای شگون
ترسم از آن روز که نو رسته کویت
به طلوعی
زاید از مادر گیتی
به حدوثی که معماست همینک
همه پیدا شود و مکر
دگر رخت به تیمار صداقت بفروشد
ای فروزنده عالم
این تواتر به شگون شرفت محو بگردان
که وفورم همه سیمای جلالت را
در ورطه گه عشق به تسلیم نشیند
کاش منصور کمی فاش تر از این به جمالت سله میشد
سنگ می بارد و منصور سلوک است
به هر سنگ به تن خورده نبوغ است
اندرون عالم هر سنگ هبوط است
بزن جامه بدر شد کفنش
زخم به سر شد صدفش
چون که پس پرده طلوع است
و این توسن ادراک
به هر پرده هفت عالمش
هفتاد شهود است
و صعودی که دگر رستن
از این بند زوالینه به میقات
ببار آید و
پروانه به اتش طلبد مهر ثمین را
مکن لحظه گذرگاه به عقلت
که به معنی نتوان رستن
وسعیی که کند عقل
از آفاق و تصرف
به قدوم شرف عاشق دیوانه دلداده به محبوب
به بایش که سهل است (ب)
به پایش نرسد
تا که به بسم الله و
رحمن و رحیمش
درک قران کندش محو
چو منصور