گرچه امروز هم به بدحالی گذشت
باز هم با جای تو خالی گذشت
روزی هم آید که با صدها شگفت
تو ز حال من خبر خواهی گرفت!
پاسخ اما بشنوی: «از سرگذشت
دق نمود از بی کسی و درگذشت»
شاید هم بینی مرا در جوی آب
روی برگی پاره پاره توی آب
جمله ای خوانا و سالم روی جوست
«بازگشت عالمی بر سوی اوست»
***
روی این پاره ها به حد وفور
فضله موش و لاشه زنبور
چوب سفتی که رفته در مرحوم
نام من پاره کرده از مغفور
مجلسی هست و نیست ترحیمی
در زمانی که نیست گویا دور
در بهشتی که قطعه قطعه شده
و ردیفی پر از شماره گور
بستگانی که بستگی دارد
حال و روز و مقامشان به حضور
بستگانی که تازگی دارند
بعد مرگم نموده اند ظهور
بستگانی که حالشان خوب است
بستگانی که جنسشان ناجور
بستگانی که وضعشان بد نیست
بستگانی که خیرشان سانسور
بستگانی که آبشان هرگز
قبل از آن جو نکرده بود عبور
چشم بارانی تو می لرزد
روی آن پاره های بی منظور
خیره در آب جوی می بینی
خاطرات گذشته را به مرور
نام من در حضور چشمانت
به لجنها فرو رود مغرور
***
آنچنان آنجا دگرگون می شوی
حضرت لیلای مجنون می شوی
چند شب را گریه در بستر کنی
تا که نم نم مرگ من باور کنی
با گذر کردن ِ یک هفته، ولی
یاد من از خاطرت رفته؛ ولی
یاد من بهتر که از ذهن تو پاک
وقتی موران خورده اندم زیر خاک
حال من پرسی اگرپرسا، کنون
قبل از آنی که \"الیه راجعون\"
حال من پرسیدنی حالاست نه؟
حال و روز مرده ها پیداست نه؟