یازدهم اردیبهشت سال نود بود ، "دو قرن سکوت" اثر استاد "عبدالحسین زرین کوب را خواندم...
بعد از اتمام کتاب، احساسم را در همان کتاب نوشتم... یکی از دوستان، فرمودند که این نوشته را از روی فرهنگ لغت نوشته ای!(کل زمان نوشته شدن شعر ، سه دقیقه هم نبود! و من هم اساسا تا همین دو ماه پیش فقط بداهه می نوشتم، بدون ویرایش، تمام نوشته های حقیر هم در سایت بداهه هستند) گفتم شما هم اگر می توانید بنویسید. شش ماه هم وقت دارید!
امروز سی ماه گذشته و من هنوز هم منتظر آن دوست....
خرمن_ خشم_ خلایق ، خفت_ خون_ خداست
جرم ، جوی_ جنگ ، جور_ جان ، جداست
حاجت_ حاجب_ حاذق، حرب_ حافظ_ حراص
چاکر_ چاخان_ چابک ، چرخ_ چارک ، چامداست
پر از ایراد دستور زبانی ست... اما من بیشتر دنبال معنا بودم...
این نوشته فقط لفاظی نیست...
برای برقراری بهتر با این نوشته خواندن "دو قرن سکوت " را پیشنهاد می کنم...
ممکن است کسانی نخوانده باشند...
اجازه ی هر نوع انتقادی دارید!
حتی اگر به نظرتان مسخره و بی معنا آمد ، صریح باشید...
به آزادی بعد از بیان اعتقاد عجیبی دارم!