خدایا بنده ای هستم گنهکار
به رنج و محنت وغمها گرفتار
خدایا بس دلم تاریک و سرد است
درون سینه مالامال درد است
خداوندا زکرده شرمسارم
فقط بر لطف تو امیدوارم
چو می دانم تبه کردم جوانی
بسر بردم به غفلت زندگانی
خداوندا دلی بیمار دارم
به درگاه تو استغفار دارم
تو خود گفتی که راه توبه باز است
مرا بر درگهت روی نیاز است
خدایا شاهدی بر اشکهایم
که ریزان شد به روی شعرهایم
خدایا توبه کردم بار دیگر
همی دانم که آن هم شد مکرر
دمی توبه دمی دیگر شکستن
همان به لب زگفتن بازبستن
خدایا از گنه کردن بریدم
پیام روشنت را من شنیدم
نمی خواهم دگر مغرور باشم
زفیض و رحمتت محروم باشم
فقط خواهم که با یادت شوم شاد
زقید و بند دنیا گردم آزاد
همان گردم که تو خواهی خدایا
خدایا حافظم باش از بلایا
خدایا حال من را بین که چون است
دل از دست زمانه خون خون است
خداوندا به فریاد دلم رس
که بر غمدیدگان یاری و مونس
خدایا هر چه میخواهی همان ده
اگر خواهی نه یک صدها بلا ده
خدایا شور و حالم را فزون کن
به دریای وجودت رهنمون کن
بیفروزان دلم را روشنی ده
زخیر وشر دنیا آگهی ده
دلم را از پلیدیها رها کن
به نور عشقت او را مبتلا کن
مرا یک لحظه وامگذار بر خویش
برون کن از دلم تردید و تشویش
خدایا از خودم بیگانه ام کن
به شوق وصل خود دیوانه ام کن
خدایا آرزومندم بمیرم
در آن هنگامه که روشن ضمیرم
خدایا جان من آن لحظه بستان
که گردم مملو از اخلاص و ایمان
امیدم رحمت بی منتهایت
که الطافت ترا نبود نهایت