با سلام به همه سروران و اساتید گرامی
من از امروز 3 آبان 1392 به جمع شما اضافه می شوم و این اولین شعریست که از سروده های خودم در اینجا به اشتراک میگذارم
خوشحال می شوم از همراهی و راهنمایی شما عزیزان برخوردار باشم
پیش از این نوشته های خود را در یکی دو سایت دیگر و نیز در وبلاگ خودم منتشر میکردم و در تمامی آنها با نام کاربری ( آسمان آبی من ) فعال هستم
نوشته هایم عمدتا در زمینه شعر و ادبیات و داستان و طنزنویسی می باشد و اکثرا برگرفته از واقعیت و بعضا خیال می باشد
ارادتمند همگی
***********
شعر : مثنوی رفتن
تاریخ نگارش شعر : 17 اردیبهشت 1391
تاریخ ارسال به سایت سایت شعر ناب : 3 آبان 1392
************************
باز امشب ناله ای سر می شـود انـدرون دیـده ای تـر می شـود
عمـر شادی مثـل عمر شمـع بود اوج غـربت در میـان جـمـع بـود
لیلی امشب عزم رفتن کرده است آتشی بر خـرمن تـن کرده است
بـاز امشب حـرف رفـتن ها شـده صحبتی ازدست بستـن ها شده
دست خواهش پای لیـلا را گرفت مثـل مـاهی جـانِ دریـا را گرفت
مثـنـوی ها بـر قـدمهـایش نـوشت چنـد بیـتی از تالـم هایش نوشت
نـا امـیـدی حـاصـل ایـن الـتمـاس بی محـلی پـاسـخ آن نـاسپـاس
چـاره هـا تبـدیـلِ ناچـاری شـده بر زبـان آشفـتگـی جاری شـده
هرکسی بـر عشـق تفسیـری کنـد دیگـری را اهـل تقصیـری کنـد
عاطفه درکام خود خشکیده است همزبانی رخت خودبرچیده است
بـوی غـم بـر بـوی درد آمیخـته طـوق حسـرت بـر قضـا آویـختــه
محـفـل الفت بـه یک تاراج رفت نقـشه ها با نقـشه ی لیـلاج رفت
حرف رفتن چنگ بر دل می زند تیشه ای بر انس محـفل می زند
زخـم تنهـایـی دوبـاره باز شـد قصـه ی بی کس شـدن آغـاز شـد