سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        بمناسبت همایش آوای دل درمارون ماهشهر

        شعری از

        سعید مطوری (مهرگان)

        از دفتر شور عشق نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹ ۱۱:۴۷ شماره ثبت ۱۹۴۱
          بازدید : ۹۹۹   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سعید مطوری (مهرگان)

         

         

         

        ساعت به سرای دوست جهنده


        بودش ز همایشی بخنده


         زیبا و  در آسمان پرنده   مارون صفای ماهشهرم شد 


        بهرامی خزان نبود بهاری است

         

         

         

         زیبا سخن، همچون قناری است

         

         شویش صفای عشق، نگاری است مارون صفای ماهشهرم شد

         

         استاد سخن  چو نازنینی

         

        گل بود کلامش که ببینی

         

        روشنگری ما و صمیمی  مارون صفای ماهشهرم شد

         

         نیما جوانی خوب و رعنا

         

         دوستان ز عشق او زلیخا

         

         لبخند به لب عزیزو شیدا  مارون صفای ماهشهرم شدم

         

         تبریز گلش ز رخ شکفته

         

         سرخی  به عطر او نهفته

         

        عشقش به قلب من بگفته  مارون صفای ماهشهرم شد

         

         آرمان صفای جان من شد

         

         آیینه ، جلای جان من شد

         

         عشقش وفای جان من شد  مارون صفای ماهشهرم شد

         

         شیرین شکرم عزیز محمد

         

         فاضل به شهرتی چو احمد

         

         با بوسه کنار من بیامد مارون صفای ماهشهرم شد

         

         ماهی به شب، شدش مبینا

         

         دوستم  فلاحتی  توانا

         

         چشمان زلالش چه مانا  مارون صفای ماهشهرم شد

         

          گوهر به پیش مهدی خاک است

         

        شریف به شهرتش چه پاک است

         

         گوینده ی شعر تاب ناک است  مارون صفای ماهشهرم شد

         

         زهره صفای مجلسی بود

         

         بر لب همیشه خنده ای بود

         

         طغیان به شعرش غزلی بود مارون صفای ماهشهرم شد

         

         بوشهر ز صدف گوهر فشانی

         

         

         انبوه رسول، سعادت تانی

         

         او هم به سخن شیرین زبانی  مارون صفای ماهشهرم شد


        خاموش به سخن ولی توانا

         

         

         خانم، رضایی بود چه دانا

         

         بودش نگاه شعر هویدا  مارون صفای ماهشهرم شد

         

         شیوا کلامی بود، مولایی

         

         هر دم ز عشق اوست ندایی

         

        در دل، همه بوده خدایی مارون صفای ماهشهرم شد

         

         همشهری من عَصاره بوده

         

         نوری به رخش سواره بوده

         

         در مسجد ما مناره بوده  مارون صفای ماهشهرم شد 


        الگو به کلام، بنی سعید

         

          هفت سین به سفره ی شب عید

         

         از سفره ی او دلها چه خندید مارون صفای ماهشهرم شد

         

         آخر که نگفتی زن ذلیلی

         

         ای دوست من آقای سلیمی

         

         در محفل ما خوبی  فهیمی  مارون صفای ماهشهرم شد

         

         گرمن به بیان شیرین زبانم

         

          از خانمی عشقم چنانم

         

         گر او نباشد من نمانم مارون صفای ماهشهرم شد

         

          آخر اگر کسی نگفتم

         

         من مهر همه به دل نهفتم

         

         تا نیمه شب، منم نخفتم مارون صفای ماهشهرم شد

         

         سعید مطوری /مهرگان

         

          از دفتر دوستانه

         

         

        13/12/89  ساعت یک نیمه شب 

        سلام دوستان

         

        سایت آوای دل باز در همایشی زیبا در  مجتمع پترشیمی مارون ماهشهر که نگین اقتصادی ایران است، شور و افتخار آفرید و دستان گرم محبت خوزستان حماسه ساز را فشرد ویاران حماسه وشعر را گرد هم آورد تا محفلی بیاد ماندنی را بجا بگذارد ، من نیز با خانم عزیزم در این محفل حضور داشتیم ،این را فقط بگویم که گرمای محبت این محفل آنقدر زیاد بود که عشق مادری را به فرزند که عشقی حقیقی است ، از یاد خانمم برد ،وقتی گفتم دیروقت است بچه ها تنها هستند می گفت : باور کنید ندانستم وقت چگونه گذشت آری در کنار لیلی نشستن ساعت ها ، ثانیه می شوند ، سایت آوای دل از معاونت مجتمع پتروشیمی مارون آقای مهندس آزادی تشکر می کند که این محفل زیبا را در اختیار ما قرادادند وهمچنین از آقای نازنینی و خانم بهرامی عزیز که چون پدر ومادری دلسوز دست نوازش بر این محفل می کشیدند و در نهایت از تمامی کسانی که زحمت کشیدند از طرف خودم و اهالی آوای دل کمال تشکر را  داریم ، تا همایش پر افتخار دیگر بدرود. سلام دوستان

        مهرگان باشید.

         

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        جابر ترمک

        ،

        Guest

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0