بگو اروند
بگو كارون
بگو از رزمنده هايت
كه تو را جاودان ساختند
بگو ازغم نخلهایت
که سر بریده جان باختند
بگو اروند
بگو كارون
در كدام عمق آبت
شهیدی آرمیده است
بالا بیاور تمامی حقیقتش را
پلاک نه ، من فریادش را
تکه ای از استخوانش را
برای آغوش تنهایی ام میخواهم
بگو اروند
بگو کارون
بی نام قبرهای گمنامت
شهید، زنان و مردانت
مظلوم ، شهادت کودکانت
سهم شان حتی یک نام هم نبود
بگو اروند
بگو كارون
امواج فريادت مگرمرده اند
غیرتت را بگو، کجا برده اند
با اشکم التماست می کنم
بیا که شهدا هم زنده اند
بدان اینجا کربلاست، نمرده اند
اما حُر نبود برای زخم تنهایی ما
بگو اروند
بگو كارون
اشکم شکسته بر گونه ام
از رنج شهدای زنده ام
جانبازان دلیرو رزمنده ام
دلهای استوار و پاینده ام
آنها فرياد هایی خاموشند
ازجام غم ، غُصه ها می نوشند
بگو اروند
بگو كارون
منم نخلی سوخته
که صدایت ميرنم
از سرزمينت
توبا تمام وجودت
در من جاری شو تا جوانه بزنم
بشنو و ببین كه منم
كسي كه خاطرات كودكيش
صفاي آب بازي با توست
بگو اروند
بگو كارون
يادت هست
حماسه ی شهیدان را
و تکبیر که بر لب فرشته گان بود
تو اكنون اشك ريزان وسكوت؟!!!
من فريادت را مي خواهم اي رود
بگو اروند
بگو كارون
گوش کن و ببین که منم
نه من تمامی نسوخته ام
با امید جوانه میرنم
تا بدانی که هنوز زنده ام
آری من هنوز نمرده ام...
سعيد مطوري/مهرگان
از دفتر دوستانه