پائیز در دریا (سورئال)
کوچه باغها ی سرد:
نارنج ها ی رها شده
پرتقالها ی رنگ باخته
آفتاب ِ سرد
در دیوارهای لیموئی ، ماسیده
بوی ماهی دودی
در هوا ی خاکستری، پیچیده
مردان ِ شهر
در پشت ِ شیشه های عرق کرده ی قهوه خانه ها ، چپیده
بوی معرفت ِ دریا
در نمناکی ِ هوا ، پیچیده
و نگاه ِ من
در آبی های خیس خورده در باد سرد ، دویده
. . .
چکیدن ِ چند قطره رنگ ِ سیاه
در دل آب
دویدن ِ سیاهی ِ رنگ در نمناکی ِ باد
آغاز ِ رقص ِ ستاره ها در افق
و انعکاس روشنی های شب
بر صورت ِ خیس ِ سنگ
-
زیر ِ نور ِ ماه
آرام آرام
فرو می روم
در آب ِ سرد
یخ بلورهای درخشنده
در اندامم می رویند
پنجره ی ِ خانه ی ِ درونم
گشوده است
و باد در پرده های سپیدش می زند
و در همسایگی ام :
خانه ی احساس ِ ماهیان
-
ماهی ِ کوچکی
-گریخته از عتاب ِ مادرش-
در زیر ِ پوست ِ سردم میخزد
نگاهش دوخته به یخ بلورهای نگاه ِ من
میگوید:
آقا
دوست دارید " چشم بگذارید "
می گویم:
بله ، حتما!
و ساعت ِ درونم می شمارد:
یک،
دو،
سه
. . .
آن بالا
شهاب سنگ ِ کوچکی
سقوط میکند بر جدار ِ سایه ها
و از انرژی ِ آن
کشیده میشوم به انتها
به کبودی های ِ افق
ماه را در آغوش می کشم
-شاید که کمی گرم شوم-
آه که ماه چقدر سرد است
آغوشم بی حس میشود
و
رهایش میکنم
-
غوطه ور میشود
در امواج ِ سرد ِ آب
پیکره ای میشود
در اعوجاج های حیرت انگیز ِ اندامش
. . .
می نشینیم روی خط افق
نیم آویزان در آب
و نیم ِ دیگر ولو شده در افق
ماه برنگ لیموئی
دریا سورمه ای
من سیاه
افق کبود
آغاز ِ رگبار ِ تند در دریا :
رنگها میدوند
لیموئی ها میشکنند
ریسمان افق پاره می شود
و صدائی در دریا می پیچد
"بیام!"
"بیام!"
صدای همان ماهی است
او چشم گذاشته بود
به ساعتم نگاه میکنم
آه که شمارشش
روی سه مانده بود !
. . .
ماه رفته است
رقصنده ها آماده میشوند
برای دور آخر
آن پشت ،
در کور سوی نا مفهوم :
سگی عوعو میکند
زنی در تنور ِ خانه اش آتشی می افروزد
مردی به نماز می ایستد
و در مقابلم :
دریا ئی که آبستن است از ،
"صورتی های فزاینده"
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
کاظم دولت آبادی
مهر 92