سه شنبه ۱۵ خرداد
وقتی مادر رفت(تقدیم به ستاره مشرقی) شعری از مسعود خاتمی
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۵:۴۷ شماره ثبت ۱۸۵۱
بازدید : ۱۳۴۳ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب مسعود خاتمی
|
وقتی مادر رفت
آورده باد پاییزی پیغام
از خانه قدیمی
که مادر سفر کرده تنهای تنها
تا دشتهای دور دست
می دوم در خیال خود
سراسیمه
تا درب خانه بگشاید مادرم
مادرم می خندد در بازگشت من
می بوسم دستانش
می بوسم گونه های مرطوبش
آری این منم بازگشته از غربت
آخرین آرزوی تو..آری این منم
مادر زشوق جارو می زند
تمام غصه ها و دردهای عمر خود
که بی من به دوش کشیده بود
باز هم بوی غذای مادر از آتش عشقش
همه ما را به دور یک سفره می نشاند
مادر به خواهرم
گلدوزی یاد می دهد تا او نیز وارثی
بر صداقت و پاکیها و محبت و عشق باشد
که دنیا بی محبت مادران درمانده است
مادر در باغچه حیاطمان
با دستان پر سخاوتش
با دستان مهربانش
هسته های زرد آلو می کارد
می خنددبر جوانه ای که روییده به تازگی
مادر عاشق محبت است
مادر عاشق تمام کودکان و فرزندان
و جوانه هاست
مادر بی ریاست
مادر معنای رحمت خداست
مادربزرگترین سرمایه انسانیت است
می گریم ..می گریم مادرم
که افسوس نیستی و تنها مانده ای
در خیال من
خانه قدیمی متروک بی وجود تو
حتی جوانه ها ی باغچه زرد گشته اند
در نبودنت
می گریم..می گریم مادرم
که افسوس نیستی
وتنها مانده ای
در خیال من
ملبورن.......مسعود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سروده ای ناب و عالی خلق کردید
دستمریزاد و احسنت
موفق و موید باشید