كوچه اي تنگ، كوچه اي باريک
آخر كوچه خونه اي تاريك
داخل خونه بوي نم داره
دور اين خونه؟ نه همين نزديك
خونه ي روح بهتر از اينه
خونه اي سرد و سخت و غمگينه
توي اين خونه ي پر از نكبت
مردنم آرزوي شيرينه
چند سال كه مرد اون مرده
طالع نكبتش ترك خورده
مادر خونه كوهي از صبرِ
صبر هم پيش اون كم آوُرده
درد اين خونه درد بي پوليست
واقعاً هم كه درد ناجوريست
چارتا بچه ي قد و نيم قد
نون خالي خوردنم زوريست
پول آب ،پول گاز، اجار بها
درد درد نداري اينجا
توي هر محله ي تهرون
بدتر از اينم ميشه پيدا
آي ،آدمي كه بي دردي
دوست دارم يه خُرده برگردي
خشك شده اشك چشم اين مردم
شب افروز 29/3/90
در غروبی داخل يك كوچه ای
عشق را ديدم كه در تصوير بود
دوستش دارم وليكن ، اي عبث
چونكه ديگر گفتن آن دیر بود
عشق من امروز رویائی شده
چونکه از او خاطراتی مانده است
خاطراتی در هم و بر هم ، ولی
نور زیبائی بر آن افشانده است
کو قلم تا این که نقاشی کنم
لحظه هائی را که با او بوده ام
حس من یعنی نمایان می شود؟
سفره ی احساس خود بگشوده ام
با تلنگر می توان احساس کرد
مهربانی را که در قلب من است
من نمی خواهم که پنهانش کنم
تا قیامت آتش آن روشن است
------------
شب افروز31/3/90
درود بر عزیزانم درقسمت اول چند مصرع از وزن خارج هستند
من به دلیل حفظ زیبائی اصلاح ننمودم در سال 1390 که این اثر با صدای خودم در دنیای مجازی پخش شد خانمی تماس گرفت و بسیار تشکر کرد و با حالی دگر گون این شعر را برایم خواند و ارسال کرد ای کاش می توانستیم بی تفاوت نباشیم