يکشنبه ۲ دی
مولایِ بی مرگی....(بداهه) شعری از فرزاد بهارا
از دفتر سکوت نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ ۲۳:۵۷ شماره ثبت ۱۶۸۹۶
بازدید : ۱۰۰۸ | نظرات : ۶۴
|
آخرین اشعار ناب فرزاد بهارا
|
لالا مولایِ کوچه، کوفه ها، شهر و خیابونا
هزار تا چاهِ دلتنگی، تنِ بغضِ بیابونا...
هزار مِترو و تونل هایِ توو دَر تُویِ دلمرگی
تمومِ سهمِ ما اینه، لالا مولایِ بی مرگی
با چشمائی که باز و خیره مونده رو تَنِ جاده
یه مشت زنده که مُردیم با پُزِ تسبیحُ سجاده
لجنزارِ دروغ! رویِِ لبائی که ترک خورده
دِلا مرداب دِلگندیُ گندآبِ هوس خورده
چقد قرآن که رویِ نیزه ها میره به هر حیله
بجایِ دَس(ت) گیری، خنجرِ پُر شیله و پیله
عدالت رویِ فرقِ پُرفروغ! سهمی به اندازه س
ترازو لَنگرک داره!؟ پاره سنگا یه اندازه س! ! !...
نخِ نخلِ نگامون توو نخِ دیوارِ همسایه س
زیرِ آوارِ سیمانی دِلا دلتنگِ یه سایهَ س
یه سایه انتهایِ کوچه هایِ خاکی دیروز
با ردِ پایِ نامرئی که خرما می بره هر روز...
که خرما می بره هر،آه!... چه خوابیُ چه رویائی
چه کابوس قشنگی،قصه ی دل های دریائی
تموم شد قصه ی مَردی،لالا مولای بی مرگی
اسیرِ موجِِ تن هائیم و فصلِ سردِ بی برگی...
...................................................................................
دو بیت اول زیر شعرِ مولایِ بی درد شکل گرفت که
خود داستانی ست...
ادامه نیز الان به انتها رسید و ارسال شد....
حکمتی هم دارد، که آقایِ جهانگیری توضیح خواهند داد
اگر نیاز بود....
یا حق
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.