يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر فاطمه برونی (خودم)
آخرین اشعار ناب فاطمه برونی (خودم)
|
(... ویــرایــش شــد...)
__________________
وای! از خودم بیزارم و دلگیرم اینبار
آخه شبیه جِرز موندم (ماندم) لای دیوار
این زندگی اول سفید و صورتی بود
حالا روونم توتِ ماتم خورده بسیار
ای کاش و اما و اگه سودی ندارن
باید بزارم ریتمِ دَنسُ (دنس رو) بین اشعار
شعرام ترامادول میشن تو (در) عمقِ افکار
با یه (یک) نقابِ دلقکی هی میشم احضار
چپ چپ نگاهم میکنی!،... ای دادِ بی داد
دیوونه نیستم شاعرم با زور و اصرار
حالم خراب و خط خطی نیس، خوبِ خوبم
دکتر چرا می بندیم بر تختِ اجبار؟!
چند هفته باید این لباسارو بپوشم؟
میشه دراری (در بیاری) از اتاقِ دکتر آمار؟
حالا که اینجا موندنم دستِ خودم نیست
به تخت نبندم،... صندلی قَهر کرده انگار!
قرص و مُسَکِن چاره ی دردام نمیشن
ولتاژِ بالا لازمه بر ذهن بیمار
محکم ببندم غَش کنم از درد و وحشت
محکم ببندم خانمِ خوبِ پرستار
شوکـَم بده تا مغزِ افکارم بسوز ِ
شاید بشه شعری بگم،... تقدیمِ حضار
________________
دوستان عزیز و اساتید گرامی:
لطفا... نقد کنید، اشکالاتم را گوشزد کنید و نظرتان را صریح بیان فرمائید
سپاسگذارم ❤
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.