شنبه ۳ آذر
|
آخرین اشعار ناب امیرحسین مقدم
|
من و مرغ سحری نغمه زنانیم هنوز،
پی هر دانه به هر دام روانیم هنوز.
رخ هر گل که بدیدیم، رخ از ما بگرفت.
صابر عشق در این جهل جهانیم هنوز.
نغمه های دل ما دل ز حریفان بربود،
پس چرا داد دل خود نستانیم هنوز. ؟
شور شیرین دهنان، شیوه شیدایی ماست.
ضربه تیشه فرهاد زمانیم هنوز.
سخنی غیر محبت به رفیقان نزنیم،
گرچه در تیر رس دل شکنانیم هنوز.
سببش بندگی حضرت عشق است ، همین.
آنچه سلطان ازل گفت، برانیم هنوز.
ماخود از جنس می عشق پدیدار شدیم.
من و او مست الستیم و بمانیم هنوز.
رندی از خواجه شیراز به ما ارث رسید.
ما زیارتــگه رندان جهانیم هنوز.
گرچه بشکست کمر ، زیر فشار زرو زور.
زور اگــر، زار شود، دل نگرانیم هنوز.
ما نگوییم سلامی ، مگر از وادی مهر،
ساده گوییم سخن، ساده دلانیم هنوز.
آنکه ورزید به ما کینه و ناحق فرمود،
گو همانی که تو گویی و همانیم هنوز.
هرکه باید بشــناسد، دل شوریدهی ما،
می شناسد دل و ، ما هم بشناسیم هنوز.
حاکم دولت فقریم و بران میبالیم،
آسمان طاق و زمین ، تخت روانیم هنوز
«برکش ای مرغ سحر نغمه داودی باز،»
گرچه کس قدر ندانست و ندانیم هنوز.
ناز کن هدهد خوش نغمهی بو اسحاقی،
آصف عهد و سلیما ن زمانیم هنوز
امـیــر . ح . مــقــد م
اردبیل . بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی
5شنبه سوم امرداد 1392
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.