دوشنبه ۵ آذر
وصال شعری از عيار
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۴ تير ۱۳۹۲ ۱۳:۵۶ شماره ثبت ۱۵۳۴۰
بازدید : ۱۱۶۹ | نظرات : ۶۳
|
|
آدم.... توكه ذات كبرايي
فارغ ز شقاوت و بلايي
چون ني كه تهي بُدي به روزي
با روح قُدُس نوا برآيي
گه مست و گهي خمار بودي
مست از رخ يار دلربايي
بر ذره نظر فكن تو گاهي
هر ذره زند يكي صدايي
روحت زكجا قرار گيرد؟
برخيز و برقص... در سماعي
كاين رقص سماع، در سر افتد
در سر فكند چنان هوايي
غافل ز وجود خويش گشتي
اي جلوه و صورت همايي
چون ني كه جدا شد از نيستان
«نالان شده مست،همچو نايي»
در خود نظري فكن تو جانا
غافل منشين... تو خود، خدايي
چون دم بزني به هوي هويي
زين رقص سماع و هاي هايي
عياري و صوفي و دراويش
هريك پي ِ ذات و كيميايي
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.