جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب کاظم خوشخو
|
جسم من تابوت روح خسته ام
مرگ را با خنده می خوانم کنون
دیدی آخر زخم کاری ات گرفت
عاقبت بگذشتم از مرز جنون
..
پیچ غم ها حلقه زد بر گردنم
ضجه بر حال خرابم می دهند
بگذرید از این غریب بی پناه
آه این غم ها عذابم می دهند
..
با تنی مجروح از تیغ بلا
لاشه ی غم را به دوشم می کشم
خسته در مرداب تنهایی خویش
خواب را بر چشم و هوشم می کشم
..
این سکوت بدتر از اندوه عشق
خشک تر از هر خزانم می کند
مرگ بر این خستگی لعنتی
رخنه در اعماق جانم می کند
..
داستان ها دارم از تنگ غروب
لحظه هایی که نفس در سینه مرد
انتظار تو مرا ویران کنان
تا سقوط مرگ در اندیشه برد
..
آه روزی هم سراغم را بگیر
سنگ قبرم را به اشکت پاک کن
شاید این تقدیر غم بار من است
عشق من را زنده زنده خاک کن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.