يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب فرزاد شجاع
|
برای حسین (باران) ومردمان استانش (ایلام)
وقتی قلبم تند تند می زند
یاد دوستانی می افتم
که ماسکها یشان را هدیه کردند
وقتی گوشهایم سوت می کشد
یاد خمپاره هایی می افتم
که بی رحمانه قلب خاک را می شکافتند و
ترکش ها بی رحمانه نشانه ها را
وقتی آرام می گیرم
یاد سنگرهایی می افتم
که فروتنانه
آغوش می گشودند
تا زخمها مان را التیام بخشند
وقتی چشمانم را می بندم
به سالهایی برمی گردم
که عشق مفهوم آدمهایی بود
که خاک این سرزمین را ستایش می کردند
وقتی به خود می رسم
فکرروزهایی هستم
که بدون من شهید شدند
هنوزهم
وقتی
قلبم تند تند می زند
دربرابرتان کم می آورم
وزانوانم سست می شود
شاید نتوانستم آن روزها را
همچون آرزوهایم
درسالها یی رزرو کنم که خیلی زود گذشتند
وقتی به شما فکر می کنم
تمام وعده های جهان ارزش پیدا می کنند و
من فقط
خود را مرور می کنم
میان کوهها ، تپه ها ودره هایی که درذهنم نقش بسته اند .
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.