شنبه ۷ مهر
ندامت شعری از
از دفتر غربت موهوم نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۹ ۱۸:۴۲ شماره ثبت ۱۳۹
بازدید : ۱۴۵۸ | نظرات : ۱۱
|
|
شهر ها، در حالِ ریزش، گوش ها، از غرش آوارِ شهر کَر، مَردُمَش در خواب مصنوعی، دَمَر، در پسِ رویای پیشرفتی دِگَر! بی ثمَر،
لیکِ آبادی، هم چُونان ویران و متروک، چشمِ در راه، منتظر، افسرده هست و هم پَکَر،
اما ای ویرانه ی ناز! جانِ من غمگین مباش، بد بین نباش، دستِ کم چند همدمِ نیکو داری، اولی باشد همان قوشی که می ترسی از آن، دومی باشد قوای جیر جیرک هایی که شب آرامشِ من را به یغما می برند، سومی، زوزه ی باد ست و به هم خوردنِ درهایی که گردیدند شامِ موریانه، چهارمی، کُن بردباری تا که چندین سالِ موهومِ دِگر ساکنان بی وفایت دستِ بسته، چکمه بر دوش و پُر از خاک تیغ و قرآن بر طبق مُلتَمس آیند و گویند: یا ببخش! یا که این تیغ را بکش انتقامت را بگیر جای سال هایی که بی حرمت شدی...!
(پژواره)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.