سه شنبه ۱۳ خرداد
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگر
هوایت در سرم باشد ، سرت بر شانه ای دیگر
من اینجا خون دلها میخورم از حسرتت هر شب
تو آنجا میزنی لب ، بر لب و پیمانه ای دیگر
به هر سازی زدی رقصیده ام من را رها کردی
دو دستت را فکندی گردن مستانه ای دیگر
شراب و ساغرم چشمان مِی گون تو بود آخِر؛
کشاندی پای من را بر در میخانه ای دیگر
زمانی عاشقت بودم ، زمانی عاشقم حالا؛
شدی یار و رفیق و محرم بیگانه ای دیگر
چگونه رفت از یادت ، نخواهد رفت از یادم ؛
چه آسان شد دلت دربستِ یک دردانه ای دیگر
دریغ از شاخه ای گل شانه ای بر موی آشفته
به پا کردی برایش بزم نو ، شاهانه ای دیگر
چطور از من که بودم قصه گویت دل بریدی و؛
سپردی گوش بر شهزاده با افسانه ای دیگر !
ز بس غرق تو بودم گور تنهایی خود کندم
نشستم زیر سقف تار یک ویرانه ای دیگر
به دلسردی به فوتی سرد ، کردی شمع جان خاموش
شدی شمع شبستان گل و پروانه ای دیگر
عزیز و سوگلی بودم برایت ، آفرین بر تو !
از این دیوانهٔ خود ساختی دیوانه ای دیگر
اگر بی بال و پر کردی مرا تا جَلد تو باشم !
نخواهم گشت گِرد بام و آب و دانه ای دیگر
دهانم بسته شد از حرف های مانده در سینه
شدم بغض غریب یاکریمِ لانه ای دیگر
به عطر و روی"پونه"پشت کردی تا بگیری جان
بسازی با گل بابونه ها ، کاشانه ای دیگر
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیباست