سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 7 خرداد 1404
  • افتتاح اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، 1359 هـ ش
2 ذو الحجة 1446
    Wednesday 28 May 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      روح ما با این افکار پست و اندیشه های که از حدود معده و شهوت تجاوز نمیکند،آیااگر از بین برود بهتر نیست!؟ موریس مترلینگ

      چهارشنبه ۷ خرداد

      سگال سگ ها

      شعری از

      محمدرضا آزادبخت

      از دفتر بانوی ازلی نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ ۷ ساعت پیش شماره ثبت ۱۳۸۰۶۳
        بازدید : ۸۹   |    نظرات : ۹

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      بانوی ازلی تقدیم می کند 

       

       

      تنم بوی شهریاری که از ملک خویش رانده شده ،می دهد 

      وفسیل ها به شکستگی استخوان دست هایم حسادت می کنند 

      و پری های دریایی عاشق باکرگی 

      دختران پیر 

      در روستایی که سگ ها با دیوها معاشقه دارند،  می شوند 

      در روستایی که پرندگان 

      جای زنان شیر دوش 

      گاوهارا  به سمت یوخ قبیله ها راهی می کنند 

       

      تنم بوی خرناسه ی درندگان 

      بوی زوزه ی سگان شکاری می دهد 

      پیش از آنکه راز نطفه ی جنین ناقص را 

      عقرب ها به سمت قطره ها افشاء می کنند 

      پیش از آنکه سگال سگ ها 

      وجاهت خصم دیوها را بر انگیزد 

       

      تنم بوی اشک  سنگی ست در مجاورت خاری نهفته

      در مجاورت غنچه ای که هیچ ربطی 

      به مادران حجله ندیده نخواهد داشت 

       

      تنت بوی کدام باغ ورای سگال فصل هاست ؟

      آنچنان که خندان پادشاهی 

      جهان گیر چشمهای نابینایی خواهد بود 

       

      آشفته می شوم در سرای فردوسی که 

      بامدادرا در خواب چشم جنین ناقص حرام می کند 

      نوبت ، به تن که می رسد ؟

      که بوی عشرت را ارزانی سروران گلشن کنی 

      هیچ نخلی مهانسرای تن تو نخواهد شد 

      تنت بوی جغدهای مسموم 

      پنهان از چشم خفته 

      لیک لبیکی در ذات آفتاب نداشت 

      لیک عاجز می شوم از ستاره هایی 

      که مدام در تنگنای تن من می سوزند 

      عاجز می شوم از عبور چنبر گردن و قیفال 

      جایی که ضمیر اقبال به استقبال 

      پرتو  تن  ها خواهد رفت 

      محمدرضا آزادبخت 

       خضر وار به من بگو تنت بوی خاموشی می دهد 

      قبل از آنکه اقلیم ها غارت گر تن من شوند 

       

      ۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      آرمین اسدزاد (الف)
      ۱ ساعت پیش
      شرحی بر «سگال سگ‌ها»

      استمرارِ تن‌فرسائی ، استمدادِ تن‌بُد :

      در این شعر، تن نه صرفاً بدنی مادی، بلکه جوهری استعاره‌مند، خاطره‌دار، تاریخ‌نوشته و هستی‌شناختی‌ست. تن، درون‌مایه‌ی محوری شعر است؛ محمل تبعید، محمل شرافت زایل‌شده، محمل شوریدگی اسطوره‌ای، و در نهایت، جغرافیای مقاومت در برابر تکه‌تکه‌شدنِ معنا.

      این تن، در آغاز، بوی شهریاری تبعیدشده می‌دهد: گویی پوست و گوشتش هنوز شناسنامه‌ی سلطنتی در تبعید را حمل می‌کند. تن، محل نگهداری تاریخی‌ست که سلطه‌اش به پایان رسیده اما فراموش نشده. حسادت فسیل‌ها به شکستگی استخوان‌ها، نشانه‌ای‌ست از این‌که حتی مرگ‌دیدگانِ باستان، این زخم زنده را غبطه می‌برند. تن زنده است، چون درد دارد.

      در ادامه، تن در بستری ضداسطوره‌ای شناور می‌شود؛ پری‌های دریایی حسرت پیردختران باکره را دارند، سگ‌ها با دیوها می‌آمیزند. مرزهای تناسخ، تخیل، و حقیقتِ جسمانی دریده شده است. تن در اینجا نه فقط موضوع زیست، بلکه میدان کشمکش اسطوره و وهم و رویاست. زنانی که گاوها را می‌دوشیدند، به کنار افکنده می‌شوند! حالا پرندگان‌ند که گاوها را راه می‌برند. و این یعنی جایگزینی خِرَد و عشق با غریزه و بی‌نظمی: جهان واژگون شده، و تن در مرکز این آشفتگی ایستاده است.

      و بوی تن، اینجاست که تغییر می‌کند: خرناسه‌ی درندگان، زوزه‌ی سگان شکاری. تن از سلطنت و اسطوره به قلمروی وحشت و شهوت و حیوانیت پرتاب می‌شود. اما هنوز یک «راز» در دل مانده: نطفه‌ی جنینی ناقص. این تن، هم باردار است و هم نفی‌کننده‌ی زایش. جنین، ناقص است و این تنها پس از تولدست که افشاء می‌شود. تن، از تولید معنا ناتوان است، تن حامل معنایی‌ست که پیش از تولد، به مرگ پیوند خورده. عقرب‌ها، سگ‌ها، دیوها همگی در این بستر فعال‌اند؛ گویی تن، زمینی مینیاتوری از اسطوره‌ی در حال احتضار است.

      تن، سپس سنگ می‌شود و اشک می‌ریزد. ترکیبی از خشونت و عطوفت؛ ترکیبی از آستانگی تولد و فقدان. غنچه‌ای که هیچ ربطی به مادران حجله‌ندیده ندارد! یعنی رویش بی‌ریشه، زیبایی بی‌مبدأ، یا حتی شهوتِ غیرنظام‌مند، غیرقابل قبول و تعریف در فرهنگ. تن، حالا منزوی، اما سرشار از حسرت پیوندهای بدسگال و نافرجام است.

      در مواجهه با تنی دیگر، پرسش به میان می‌آید: تنت بوی کدام باغ ورای سگال فصل‌هاست؟ در این‌جا، تنِ دیگر به باغی برتر، ورای زمان و نظام‌های طبیعی نسبت داده می‌شود. اما این باغ، به چشم‌های نابینا ارزانی می‌شود؛ پادشاهیِ بی‌مخاطب. تضاد میان اشتیاق به تماس و محال بودن دریافت.

      در بندهای پایانی، تن راوی در سرای مینوی تحقیر می‌شود. و بامداد در خوابِ چشم جنین ناقص، حرام می‌گردد. زایش از پیش مسموم است. تن، هرگز به نوبت نمی‌رسد. در نظام فرهنگی، زبانی، اسطوره‌ای، همواره در حاشیه مانده است. تن، همیشه تا آستانه‌ی رسمیت آمده، اما هیچ‌گاه پذیرفته نشده است.

      و در پایان، تمنا از خضر ـ پیامبر راز و راه ـ می‌آید:
      «بگو تنت بوی خاموشی می‌دهد
      پیش از آن‌که اقلیم‌ها غارت‌گر تن من شوند»

      تن، سرانجام به مرز نابودی می‌رسد. اما نه در فروپاشی، که در تقاضا برای بازشناسی. خاموشی، شاید نجات باشد از غارت. شاید سرپوشی بر زخم‌های افشا شده. شاید تمنای یک مرگِ آگاهانه، به جای فروپاشیِ تدریجی.

      آخر:
      در تمام این شعر، تن نه فقط یک موضوع، بلکه یک زبان است؛ زبانی پیچیده از درد، تاریخ، میل، انکار، تبعید و رویا. تنی که از گذشته تبعید شده، در اسطوره‌ها بلعیده، در طبیعت تحقیر، و در فرهنگ به تعویق افتاده. اما هنوز ایستاده، هنوز می‌پرسد، هنوز به خضر می‌گوید: پیش از آنکه همه‌چیز از من بگیرند، نامی ببر از آنچه هستم.

      پس از اتمام:
      و... اگر فقط کمی بیشتر به موسیقی سطور توجه می‌شد، این شعر می‌رفت برای ماندگاری! این سروده پتانسیل‌ش را دارد...
      سید مرتضی سیدی
      سید مرتضی سیدی
      ۱ ساعت پیش
      سلام و درود استاد جان خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      سپاسگزارم خندانک
      ارسال پاسخ
      سیده نسترن طالب زاده
      ۴ ساعت پیش
      درودتان جناب ازادبخت فرزانه، برادر معزز
      بسیار زیبا و غنی و متین
      واکه ها و واژگان اصیل کوردی را در پیج گرامیتان، پی میگیرم جهت اموختن،چرا که مدتیست، به اموختن زبان کوردی زنگنه، ایل گرامی والده ی بزرگوار مادرم مشغولم و جمع اوری لغات و..، ما را از گنجینه ی ادیبانه ی کوردی خود محروم نسازید

      با مهر
      محمدرضا آزادبخت
      ۴ ساعت پیش
      درود استاد بانو طالب زاده ممنونم از محبت حضرت عالی
      شما استاد ما وشاگرد شما و تمام نابیان ارجمند م
      تا جایی که بتوانم در خدمت هستم
      بچه هایم هم کوردی می ذانند
      کوردی را پاس بداریم
      علی نظری سرمازه
      ۳ ساعت پیش
      درود استاد آزادبخت
      بسیار زیباست
      گنجینه ای از دردهای نهفته را فریاد می کند
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      محمدرضا آزادبخت
      محمدرضا آزادبخت
      ۲ ساعت پیش
      درود استاد نظری ممنونم
      ارسال پاسخ
      سید مرتضی سیدی
      ۳ ساعت پیش
      سلام و درود فراوان استاد عزیز و بزرگوار خندانک
      باید زیاد بخوانمش و زیادتر فکر کنم شاید ...
      دم شما گرم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمدرضا آزادبخت
      ۲ ساعت پیش
      درود برادر عزیز سید جان ممنونم
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      ۵۸ دقیقه پیش


      درود استاد عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1