شنبه ۲۷ بهمن
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
عجب رخت بسته شادی گلی شادان نمی بینم
زخشکی صورت بستان زمه تابان نمی بینم
خزانی نوبر آورده ز فصل گل بکام باغچه ی ما
که دانستم گلستان را بجز ویران نمیبینم
فتاد رونق ماهی کجا لانه بسازد ان قناری
عروس بخت ز معجرسر سوسن نمیبینم
اگربارد ز دیده خون عجب نیست بازی غم
علاج واقع دردم که بی درمان نمی بینم
چه مظلوم به خاک افتاده اهوی وطن جان
زدل زنگار نمی شوید ز اب ایمان نمی بینم
درون قرنها رفتیم نویس کاتب ز حال ما
زخرمن خوشه چین ما نصیب دامن نمی بینم
ز کوی می گساران نصیب ساغی و جام دود
ز بستان سوسن گل به زیر چتر ی از باران نمی بینم
فرو رفته نشسته دردل خاک گیسوی شهر
زاستین فدا کاری ز گندم زارخط دهقان نمی بینم
زبوم ما گران بیداد وزین خاموش فریاد
زشوم ما مریضا گفت باید بتر وز ان نمی بینم
خدارا کشتهانداندرحوالی نمازبر مرده می خوانی
کزین ویران سری سرداراین گردان نمی بینم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیباست