سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 27 بهمن 1403
    17 شعبان 1446
      Saturday 15 Feb 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        شنبه ۲۷ بهمن

        نازک تر از گل را شنیدی

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ ۳ روز پیش شماره ثبت ۱۳۵۸۶۸
          بازدید : ۲۳   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        میدانی اصلا بر سر قلبم چه آوردی؟
        نازک تر از گل را شنیدی از من آزردی؟


        یک شب به طور اتفاقی یا که اجباری
        پایم کشاندی پای آن شب های بیداری


        با این تفاوت که نه گرمای نگاهی بود
        نه خنده های مستی و ‌بار گناهی بود


        بی روی تو خیره نشستم لال ، تنهایی؛
        یک گوشه با سرمای بهمن با شکیبایی


        دیوانه ای اینجا گرفته رنگ و بویت را
        هر قسمت از این خانه دیدم تار مویت را


        زیر بغل یک عالم اشعار از سفر دارم
        یادت بخیر و گریه های بی اثر دارم


        با قلبم از جانم صدایت می زدم فریاد؛
        از این همه دوریِ اجباری و بی بنیاد


        سرگرم آن پیراهنی بودم که آغوشم؛
        را بوی تو پرکرده جز آن را نمی پوشم


        در  هاله ی اشک دو چشمم دانه های برف؛
        را پشت شیشه دیدم آن شب باز هم بی حرف


        رقصیدن هر دانه از برف اشک هایم را ؛
        از گونه هایم می گرفت و می کشیدم پا؛


        تا قلب کوچه شاید آنجا بینمت افسوس!
        دستم به نرده تکیه دادم بر غمت ماُیوس


        یک شب مرا در جشن برف و آسمان دیدی
        بر آن همه دیوانگی هایم تو خندیدی


        حالا به دنبال خودت نه ، ردپایت را ؛
        می بینم و می بوسم اینجا لمس جایت را


        جاپایت از برف سپید اکنون درخشان است
        من بی هوایت ، حالِ دنیایم پریشان است


        سردم شده ، لرزیدنم را برف می بیند...
        از گونه هایم اشک من را باز می چیند


        در دست هایم می نشیند، دست هایت کو؟
        داغیِ آغوش و شرابت ، مست هایت کو ؟


        من برف را با لمس دستان تو می خواهم
        آه ای غریبه بی تو چون ماهی در این چاهم


        با پرسه هایت در سکوتم گریه می ریزی
        در خواب هایم سرزده ، بی وقفه لبریزی


        لطفا برو از زندگی ، رویا و از خوابم
        نیلوفری پژمرده در آغوش مردابم


        بگذار تا دنیای بی فردای خود باشم
        در چاکراهِ مُردنم ، مشغول کنکاشم


        بگذار این دیوانه در متروکه اش میرَد
        تا خاک او را در میان قلب خود گیرد


        من یادگاری جز گلِ "پونه" نمی بینم
        تا عمر دارم بی صدایت لال و غمگینم



        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۵ ساعت پیش
        پر احساس و زیباست خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        ۷ ساعت پیش
        درود بر پونه بانوی گرانقدر..
        زیبااااست..
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمد حسنی
        ۷ ساعت پیش
        سلام بر شما
        احساسی و زیباست
        موفق باشید خندانک
        محمد شریف صادقی
        ۳ ساعت پیش
        درود مثنوی زیباییست
        بهــاره طـــلایـی زیدی
        ۱ ساعت پیش
        درود و عرض ادب بانوی مهربان
        زیباست
        قلم و اندیشه تون سبز

        👏👏❣️❣️❣️🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1