دیدار در لاهوت
ز انفاس تو عطر افشان شد عالم
تویی پاسخ برای هر سؤالم
دو عالم را تویی ای صدر نامی
تویی تنها به دلها یار و حامی
صفای جان و دلها از تو باشد
بلاغت مرهم ناز تو باشد
تویی آغاز هر پایان جانی
نگردی پیر و جاوید و جوانی
مقام امن و آرامش تو هستی
در رحمت به روی کس نبستی
مزین بهر تو شد دار میقات
بود تهذیب دل شرط ملاقات
چه زیبایی چه رعنایی تو ای روح
زهی گشتی ز حق العین مطروح
به بویت گشت عطرآگین دو عالم
ز سویت گشت نور الدین دو عالم
تجلی کنی و ثبت هر نفی
گلی از لا تکن اثبات هر وحی
تویی ساقی قدسی ساغرت عشق
همه مست از می ات هم باورت عشق
الا ای روح ربانی کنی تو
گریزانی زهر تردامنی تو
صدای زندگی از تو بلند است
اناالحق سردهانت سر بلند است
صلای آه قلب منکسرها
تو هستی مخزن الاسرار سرها
تمام رهروانت سربلندند
تمام رهزنانت در کمندند
نشد نقش تو هرگز نقش برآب
نفوست نیست بی جان عالی ارباب
تو بر جمعیت تن ها پناهی
به محزونان تنها سرپناهی
بلا بر جان خریدی امدی راه
به سیبی یا شدی تو نیز گمراه
به بوی جنت آیا امدی تو
گزیدی یا که دوزخ بر شدی تو
فرا چون خواندمان از کن خداوند
یکی دنیا یکی عقبی يکی دوزخ گزیدند
یکی را هم نشد رغبت به آنها
گزید از جام وشربت او خدا را
دل اوچونکه تنها با خدا بود
به سر اورا یکی سودا جدا بود
اشارات و بشارتهاست در آن
قرینت باد نافذ ساز و سامان
نگردد آب تو آلوده از شک
بجوشد چشمههای آه از اشک
زمین از شوق تو آباد گردید
زمان از جنبش تو شاد گردید
تو سلطانی و جبار دو عالم
کلید گنج پنهان اسم اعظم
بدست توست سکان نه افلاک
ندارد جا در این اقلیم ناپاک
به مهبانکت دو گیتی جان بگیرد
مکان ولامکان امکان بگيرد
چه باشد وسعت این لوح محفوظ
در آن روح است خود آثار ملحوظ
مراعات نظیر است این شهودم
تماشاخانه کشف این سجودم
چه گویم ای که رب العالمینی
چه خواهم از تو که حق الیقینی
مرا خود مژده ای ده از وصالت
دلیلا روشنم کن از کمالت
ز اکرامت زیانم سود گردان
عزیز وادی معبود گردان
۱۲۹۴،۱۱،۲۸
بسیار زیبا و شورانگیز بود
مناجات گونه؟