سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        دلفین

        شعری از

        پژمان بدری

        از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۴۵۰
          بازدید : ۲۱۲   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پژمان بدری
        آخرین اشعار ناب پژمان بدری

        ساعت از بامداد
        لنگ لنگان گذشت
        در تالابِ آن عکسِ یادگاری
        غُر غُر چند فروند قورباغه
        مظنون به قتلِ سکوت است
        و تصاویرِ ناخلفِ درون آینه
        غریبگیِ مرا به رُخم می کِشند
        گنجه ی نگران
        که به من نگاه می کند
        لباس های نیلی تو
        محلِ غواصیِ دلفین ها بود
        چمدانت را که می بستی
        من به اسارتِ دریا فکر می کردم
        انگار موجی هستم
        که شدیداً علاقه دارم
        روی موهای تو به ساحل برسم
        امّا در تابلوی شنا ممنوع
        غرق می شوم!!
        ۸
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۱۳ ساعت پیش
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین
        سرشار از احساس
        دستمریزاد
        موفق باشید خندانک
        مهرداد مانا
        ۲۰ ساعت پیش
        پژمان بدری کرمانشاهی اصل بدون داخل 😅 همشهری ماست. و خوشحالم که نه تنها مانا، که همگان به واسطه‌ی آثارش در حوزه‌ی موج نو و صد البته سبکی خاص می شناسند. که چندسال پیش نام “فیلمشعر” بر آن نهادیم. او با استفاده از زبان شاعرانه‌ای که سرشار از تصاویر بدیع، احساسات عمیق و استعاره‌های پیچیده است، توانسته فضای تازه‌ای در شعر معاصر خلق کند.

        پژمان عاشق خلق مفاهیم انتزاعی ست. اما آن‌ها را با عناصری از زندگی روزمره پیوند می‌دهد تا مخاطب همزمان هم احساس نزدیکی و هم نوعی حیرت از خوانش شعرهایش داشته باشد. استفاده از فضاهای سوررئالیستی و زبان آزاد، از ویژگی‌های برجسته ی رفیق ماست.

        اما تصمیم دارم امشب او را با دو نفر از سردمداران موج نو یعنی احمدرضا احمدی و یدالله رویایی مقایسه کنم:

        احمدرضا احمدی و جیغ های بنفش او را دوستدارانش به خاطر دارند. چندین دفتر از ایشان خواندم که زبانی ساده و مینیمالیستی داشت. اوایل فکر می کردم ایشان یادداشت‌های روزانه‌اش را به نام شعر چاپ می کنند:

        روزی خواهد آمد
        که مرغان در باران
        بر بام خانه‌هایمان بخوابند
        و چترهای کهنه را
        از پنجره‌ها آویزان کنند،
        آن روز، روزِ بازگشت ماست،
        بازگشتی به کودکی. (( دفترهای سالخوردگی ))

        برگ‌های درختان به باد می‌سپارند
        هرگز نمی‌دانند به کجا خواهند رسید.
        ما نیز روزی دست‌هایمان را به باد دادیم،
        اما رسیدن، نصیب ما نشد. (( نگاه درخت ))

        تصاویر احمدی ساده، ملموس، و روزمره‌اند، اما با چیدمانی خاص به فضای شعری تبدیل می‌شوند.مثلاً:

        “ما از چمن عبور کردیم
        در سایه‌ی درختان
        غبار برگ‌ها در باران روشن شد…

        زبان احمدی بسیار ساده و کودکانه بود، شاید اگر قیصر امین پور اهل موج نو بود، در کنار احمدی قرار می گرفت. اما احمدی یک گناه نابخشودنی داشت و آن کوتاه کردن دیوار شعر بود. شاید پس از او بود که هرکسی قلم و کاغذ برداشت و تنها با تقطیع حرف های عادی، خود را شاعر معرفی کرد.

        یدالله رویایی

        هنوز هم برایم عجیب است که چگونه بهرام اردبیلی و پرویز اسلامپور و … در خانه ی یدالله جمع شدند و گفتند: بعد از این، اینجوری شعر بگیم. و اسمشم شعر حجم گذاشتند. البته نه اینکه شعر حجم را قبول نداشته باشم. اتفاقا عاشق کارهای مرحوم علی قلیچ خانی بودم. و شعر ” نامه ی سرانجام ” را هم در همان سیاق به روح آن بزرگمرد تقدیم کردم. بلکه نفس ” گرفتن تصمیم قبلی برای سرایش شعر ” برایم هنوز جا نیفتاده است. از نظر مانا، شعر اصولا عنصری عصیان گر است. و خود محتوا و قالب و چینش خود را معلوم می کند.
        رویایی به مفاهیم معنایی پیچیده و چندلایه علاقه داشت. تصاویر هپروتی و لاهوتی بسیاری ساخت که گاه خود نیز از تفسیر آن ها عاجز بود.

        “من یک صدا هستم
        که در دست‌های تو آب می‌شود.

        رویایی در واقع یک بینش اگزیستانسیالیست داشت. و به هستی و زمان زیاد می پرداخت. به انسان زیاد توجه می کرد. و ظرفیت های زبانی مختلف را می آزمود:

        از خودم عبور کرده‌ام،
        پُر از حنجره‌ام،
        پُر از فریاد.

        در درونم، راهی گم شده،
        و مسافری که از خودش می‌پرسد:
        کدام جاده به من می‌رسد؟

        (( هلاک عقل به وقت اندیشه ))

        لبریخته بود از تنم، آب،
        وقتی که من از عطشِ دریا تو را نوشیدم.

        تو از زمین برخاسته بودی،
        چون گیاهی، از من،
        و حالا این زمین،
        از عطر تو، پر از بهار است.

        ( لبریخته ها )

        اما برای مانا، پژمان بدری جنس دیگری ست. او رئالیته ی جادویی را به شعر فارسی تزریق کرده است. او نه تصاویر خام احمدرضا احمدی را به کار می برد و نه مانند یدالله رویایی، مخاطب را دچار سرگیجه می کند. او از دریچه ای ” پست مدرن ” و در عین حال ” سوسیالیته” به انسان و تنهایی اش و فقر و جهل و خشم و حس و عشقش نگاه می کند.

        شعر دلفین از دریچه ای دیگر به وداع و دلتنگی و عشق نگاه می کند. تصاویر تالاب، قورباغه، آینه، گنجه، و دریا، هرکدام به نحوی فضایی نمادین ایجاد می‌کنند که حس گم‌گشتگی و اشتیاق را به تصویر می‌کشند. در ابتدای دفتر اول مثنوی حکایتی ست از ماجرای کنیزکی که از عشق بیمار می شود. و پزشکان هرچه برایش تجویز می کنند، عملکردشان عکس می شد:

        هرچه کردند از علاج و از دوا
        گشت رنج افزون و حاجت ناروا

        آن کنیزک از مرض چون موی شد
        چشم شه از اشک خون چون جوی شد

        از قضا سرکنگبین صفرا فزود
        روغن بادام خشکی می‌نمود

        از هلیله قبض شد اطلاق رفت
        آب آتش را مدد شد همچو نفت

        داستان ” غرق شدن موج ” در شعر پژمان نیز، حکایتی از همین دست است. حالا به پیش می رویم و به “لباس‌های نیلی” او می رسیم که “محل غواصی دلفین‌ها بود” یا “موجی که می‌خواهد روی موهای او به ساحل برسم. یا همین چیزهای دم دستی مانند گنجه، چمدان، و آینه که تنها در شعر پژمان کاربردی انتزاعی دارند و این گونه عمیق شده اند. و ” قورباغه های نقاشی که به قتل سکوت مظنونند” یا “تصاویر ناخلف آینه” و ….. آری این است شعر بی هیچ تعارف و تکلیفی.

        مانا
        ابرکوه ۲۶ آذر۱۴۰۳
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        ۲۰ ساعت پیش
        و اضافه کنم که منتظر فرصتی هستم که به دوستان زیر سر بزنم:

        ۱- جناب آقای مهدی حسنلو
        ۲- جناب آقای ابراهیم هداوند
        و
        ۳- سرکار خانم نسترن طالب زاده

        امیدوارم این فرصت پیش بیاید.
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        علی نظری سرمازه
        ۲۰ ساعت پیش
        درود بر مانای ماندگار
        نقد اندیشمندانه ایست
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        محمد اکرمی (خسرو)
        ۱۹ ساعت پیش
        درود جناب مانا
        ممنون از توضیحات خوب و مفیدتون
        پیروز و دلشاد باشید
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        محمد شریف صادقی
        ۱۸ ساعت پیش
        درود. بسیار نقد خوبی بود مثل همیشه. به نظرم برخلاف احمدی و رویایی «طنز و نیش و کنایه» جایگاه مهمی در شعر آقای بدری دارد که طبق تجربیات تاریخی از نشانه های شعرهای موفق است، خصوصا اینکه شاعران متاخر «جدی» کمتر به آن پرداخته اند (اگر غزل ها و مثنوی های متاخرین که در بردارنده طنز «عادی» هستند).
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        دیروز
        سلام و درود جناب بدری
        خندانک خندانک خندانک
        علی نظری سرمازه
        ۲۳ ساعت پیش
        چمدانت را که می بستی
        من به اسارتِ دریا فکر می کردم
        انگار موجی هستم
        که شدیداً علاقه دارم
        روی موهای تو به ساحل برسم
        امّا در تابلوی شنا ممنوع
        غرق می شوم!!
        خندانک خندانک
        خندانک
        درود بر جناب بدری خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۲۲ ساعت پیش
        بر شعر زیبایت
        هزاران درودتان باد
        شاعر عزیزودانا
        خندانک خندانک خندانک
        عظیمه ایرانپور
        ۲۰ ساعت پیش
        درود بر شما
        خیلی زیباست
        قلمتان سبز خندانک
        دانیال فریادی
        ۱۸ ساعت پیش
        سلام شعر زیبای از شما خواندم


        سلامت باشید و شاد خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد شریف صادقی
        ۱۸ ساعت پیش
        درود. این شعر آنقدر محاسن دارد که می توانم وبلاگی درباره اش بنویسم. واقعا احسنت...تقریبا در تمامی مصراع ها خواننده غافلگیر میشد. ضمنا این شعر از آن شعرهایی ست که به نظرم به راحتی «حفظ» می شود و این یکی از مهم ترین خصیصه های یک شعر بسیار خوب است که رگه هایی از آن در ذهن می ماند و بر خواننده اثر می گذارد👌👌👌
        حسام رجبی
        ۱۵ ساعت پیش
        سلام پژمان عزیز به افتخارت کلاه از سر برمی دارم
        ....
        بسیاز زیبا و دوست داشتنی چند قدم جلو تر از ...زمان و سبک ات
        مینویسی‌‌...باعث افتخاری
        نیره صدری
        ۱۵ ساعت پیش
        انگار موجی هستم
        که شدیداً علاقه دارم
        روی موهای تو به ساحل برسم
        امّا در تابلوی شنا ممنوع
        غرق می شوم!!

        درود وآفرین برجناب بدری ارجمند

        بسیار زیبا قلم زدید خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2