سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        ظاهرا دوست ولی دشمن جان

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر غزل مثنوی

        ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۴۲۶۵
          بازدید : ۸۶   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        حالم خراب است و نمیدانم چه باید کرد
        خنجر به قلبم زد رفیق پایه ی نامرد


        در ادعاهایش ندیدم یک عمل اصلا
        با حیله بازی ها کشاندم در میان درد


        یک چهرهٔ صدرنگ عاشق پیشه زیر قاب
        خوش خط و خال او مثل ماری آستین پرورد


        گفت او ندیدم بهتر از تو دوستی اینجا
        آری ولی او در عوض ، بودش شغالی زرد


        خویَ ش دورویی در نگاهش کینه توزی بود
        می کرد قلب عاشقان را از حسادت طرد


        می گفت عزیزم بودنت درجمع ما خوب است
        اشعار زیبایت دل انگیز است و مطلوب است


        شب ها بیا تا محفل ما را کنی روشن
        گلچین شعرت شور و شادی میدهد بر من


        اما نفهمیدم که دشمن بود و بدخواهم
        هر چند اکنون از فَریبش کامل آگاهم


        بی معرفت با من چرا من با تو بد بودم ؟
        اصلا بگو نامردی و پستی بلد بودم؟


        همجنس من بودی ولی ذاتت خراب ای دوست
        سوء استفاده کردی و کندی ز جانم پوست


        جز جمعتان جایی مگر بودم در آن شب ها
        دادم به خود بی خوابی و رنج و بسی تب ها


        انسان نما بودی و گرداننده ی بازی
        آیا مدالی هم گرفته این سرافرازی ؟!


        اصلا نمی بینم تو را در شأن من هم نیست
        تا که بپرسم علت این کار زشتت چیست


        قلبت سیاه است و زبانت چرب تر آری
        ذاتت خراب است و مریضی دشمنی داری


        زخمت زدی حالا برو دنبال بعدی ها
        اما بدان این چرخ میچرخد در این دنیا


        خط خوردی و رفتی کنار از ذهن آرامم
        دائم نباشد این چنین احوال ایّامم


        مانند"گلپونه"ندیدم همدمی و دوست
        اینها همه لطف خدا و امتحان اوست


        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۲ هفته پیش
        گلایه آمیزی زیباست
        خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        درود بر پونه خانوم عزیز خندانک
        خندانک خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        ۲ هفته پیش

        سلام پونه بانوی عزیز افسانه جان خندانک

        حق پرداز رئالی تلخ سرودید خندانک

        دلِ شریف تان دور از گزندِ اغیارِمارصفت

        سلامت و دلشاد باد خندانک خندانک


        خندانک

        محمد اکرمی (خسرو)
        ۲ هفته پیش
        درود بانو
        شعر تاثیر گذاریست و اگر مخاطب خاصی داشته که امیدوارم نداشته باشه دیگه کامل باید حساب کار دستش اومده باشه
        البته این مسائل رو هممون کمابیش تجربه کردیم و دردیست مشترک
        احسنت ب طبع روان و شیواتون خندانک خندانک خندانک
        پیروز و دلشاد باشید
        خندانک خندانک خندانک
        سیده نسترن طالب زاده
        ۲ هفته پیش
        درودتان بزرگوار ادیب
        استاد توانا
        بسیار ارجمند سرودید خندانک
        مریم عادلی
        چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ ۱۸:۲۳
        درود استاد پونه ی عزیز
        زیبا بود و عبرت آموز خندانک خندانک خندانک
        همون مثل وداستان یار بد بدتر بود ازمار بد
        دور از آفات باشین به امید خدا خندانک
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        ۱۱ روز پیش
        سلام و درود بانو افسانه احمدی ( پونه) تشکر می کنم از اشتراک اشعارتون
        و اینکه تصویری طبیعی و ارزشمند برای بررسی از شاعران با مجموعه ای کامل از احساسات ارائه دادید، از وقتی این نوع اشعارتون که معمولا احساس ناخوشایند و نه دوست داشتنی رو قدرتمندانه به نظم می کشه رو خواندم با نوعی مثبت نگری معقول آشنا شدم، چرا که هر کسی می‌داند وقتی شخصی آنقدر ماکیاولیست هست که به راحتی هم نوعش رو وسیله قرار میده به راحتی هم میتونه به این اشعار به چشم مدیحه نگاه کنه و ازش روحیه بگیره و شما با این وجود فارغ از رفتار اون شخص از بیداری ناخواسته که ایجاد کرده احساسی مسلط ساختید که خودتون رو به چالش بکشید البته آنقدر زیبا و دقیق نشانه ها رو با ضمیر اول شخص و دوم شخص توصیف کردید که خواننده رو هم به چالش می کشه و انکارش فقط با قربانی کردن احساس و عمل لوبوتومی ممکنه، نمدونم یک نخجیر گاه رو میشه به تفرجگاه تبدیل کرد یا نه ولی اگر راهی هم باشه انکار نیست، در کمینگاه احساس رام کردن احساس و اختراع احساس خوشایند و پایدار بعد از اکتشاف و کلنجار رفتن با واقعیت محض و نخراشیده و مرور آن میسر است،
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1