سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        عقاب کور

        شعری از

        محمدرضا آزادبخت

        از دفتر بانوی ازلی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۳۵۵۶
          بازدید : ۶۷۹   |    نظرات : ۱۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        بانوی ازلی تقدیم می کند 
        بی حرمتی به بانوی ازلی بی حرمتی به ساحت مقدس زن است (بانوی ازلی)
         
        اگر از سمت گورستان 
        به پرواز پرندگان خیره شدی 
        راز عقاب کور را خواهی فهمید 
        راز سکوت زنِ نیمه عریان 
        در آغوش عقاب را خواهی فهمید 
        ای متولد شده ازآمیزش عقاب 
        و زن سکوت گرفته 
        وسیع تر ازسایه ها
        طلوع گردباد اندیشه غفلت زده ی آسمانی ست 
        پشت مرگ عروس ها 
        به خواب خواهدرفت 
         
        حکایت تو
        رگ بی خون درختانی ست 
        پشت شهر قتل وعام غنچه ها 
        رستگاری را به گور خواهد برد 
         
        روزگار دقیقه ها ،
        -روزگار غم ناک پدرانی ست 
        در سرزمین خود فراتر از موعظه
        رنگ نبض خودرا همیشه سیاه می کشند 
        ای متولد شده از آمیزش 
        پنجره تکرار نگاه مادرت بود 
        به سمت کوچ کور پرندگان 
        زیر پایش افق ،مثل دروازه سوخته ای بود 
        مسیر مرگ پرندگان را 
        به چشم وگوش خدا خواهد رساند
         
        من از اشتباه تکرار سایه ها
        اضطراب عقاب کور را 
        میان رگ های بی خون درختان مخفی کردم 
        من از تکان بالهای عقاب 
        طلوع جنبش تاریکی را 
        در انقلاب اندیشه یک زن یافتم 
        بی پایِ ردپای عقاب در سینه ی یک زن 
        سرکش ابری ست در گوشواره ی زنان بی ضمیر زمین
         
        اگر از سمت گورستان 
        ابرها در غربت،قربت گرفتند
        دنیا کاشف لذت توخواهد شد 
        و حرف هایت در پاییز 
        تعبیر خواب باغ بی مشتاقی ست 
        روی برف ها با ستاره ها 
        آسمان را ترک خواهند کرد 
         
        اگراز سمت گورستان رنگ پریده 
        روی رویای دختران عقاب کور خوابیدی 
        دنیا گردن بند پوشیده شده غفلت توست 
        با نفس هایت مرا شعله ور کن 
        از آتش هایی که هرگز پشت گورستان پنهان نمی شوند 
        چه ادراک سختی ست 
        از سمت گورستان خیره شدن
         
        پی نوشت 
        گاهی یک غول بهتر از من یاتو شعر خواهد خواند 
        گاهی یک دیو
        بهتر از تو دیوانه خواهد شد
        با احترام محمدرضا آزادبخت 
         
        ۱۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        درود بر جناب آزادبخت استاد خاص‌نویس خندانک
        خدا به تفکرات پیچیده و عجیب‌تان برکت دهد... خندانک خندانک
        موفق باشید خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد بانو شاهزاده ممنونم
        شکسته نفسی می فرمایید در مکتبتان می آموزم
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۲ هفته پیش
        درود استاد عزیز
        اجتماعی بسیار زیبا و شورانگیز بود
        از سمت گورستان که بنگریم مرگ جلوه گری میکند
        و عقاب مانند کوری را میبیند که مستی قدرت ، سوی چشمانش را
        گرفته و پرنده آزادی و آزادگی خصوصا برای بانوان را به بند آغوشش کشیده است..... خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد استکی ممنونم
        تحلیل جالبی بود ممنونم از برداشت زیبایتان
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        ۲ هفته پیش
        بسم الله الرحمن الرحیم

        با سلام و عرض ادب

        نکاتی را پیرامون شعر عقاب کور از استاد محمدرضا آزادبخت بیان می کنم امید که مفید واقع شود.

        حکایت تو
        رگ بی خون درختانی ست
        پشت شهر قتل وعام غنچه ها
        رستگاری را به گور خواهد برد

        قتل عام را که درست تر است از قتل و عام که اشتباهی رایج است به غنچه ها نسبت دادن، کارکردی نمادین و بیانی کنایی به غنچه ها می دهد تا منظور شاعر در پس پرده نهان بماند و در عین حال مخاطب بتواند در همنشینی رمزگونه سایر کلمات به لذت کشف معانی در شعری که احتمالاً معناگریز یا چند معنایی است برسد و به نوعی هرکسی از ظن خود شد یار من باشد. اما همین واژه ی غنچه به گونه ای ست که احساسات را تحریک می کند چرا که قتل عام غنچه ها نسبت به قتل عام گل ها یا قتل عام باغ تشخص و تمایز ویژه ای داده و در کنار قتل عام، خاصه غنچه ها را مدنظر قرار داده و از طرفی خصیصه های انسانی از جمله رگ را برای درختان قائل شده آن هم رگِ بی خون را یا رگی که تمام خون آن جاری شده و حالا دیگر خونی نمانده و در کنار قتل عام غنچه ها و به گور بردن رستگاری چرا که گور نیز اگر نگوییم مختص انسان است حداقل می توانیم بگوییم مختص به جانداران است و تا جانی در بدن نباشد به گور سپردن چه معنایی خواهد داشت؟ بنابراین جاندارپنداری یا تشخیص دیده می شود و نه صرفاً تشخیص بلکه توامان با مراعات نظیر چون مرگ و رستگاری شدیداً تناسب معنایی دارند.

        در ادامه شعر دو واژه پدر و مادر ، پدری که احتمالاً موعظه و نصیحت می کند و مادری که چشم امید دارد به فرزند اینگونه به تصویر کشیده می شود :

        روزگار دقیقه ها ،
        -روزگار غم ناک پدرانی ست
        در سرزمین خود فراتر از موعظه
        رنگ نبض خودرا همیشه سیاه می کشند

        پنجره تکرار نگاه مادرت بود
        به سمت کوچ کور پرندگان

        در شعر سپید که ساختار چندلایه یا چند معنایی و یا معناگریزی دارد توضیح شعر چندان روا نیست اما اشاره کردن به جزئیات خالی از لطف نیست. سخن گفتن از غم ناکی پدر، غم ناکی از چه بابت ، از این جهت که آینده ی درخشانی برای فرزند متصور نیست و زبان به نصیحت او از روی غم می گشاید و در کنار این غم ناکی، مادری که به فرزندش امیدوار است. لکن این دو مورد را باید در بیان شعر جستجو کنیم اولاً شعر راوی احساسات است دوماً شعر راوی طرز تفکر و قضاوت ها است، احساس پدر و مادر در یک موقعیت خاص یا اصطلاحاً سوژه ، مواردی است که شاعر یا با دقتِ ظریف در پدیده ها به آن می رسد و یا خود آن را تجربه می کند (آبژه) تجربیاتی که حتی می تواند در موجودات دیگر و حتی در پدیده ها به آن رسیده باشد و آن را به بیانی شاعرانه و خیال انگیز درآورد.

        کوچ کور پرندگان : فرض بگیرید آینده ی فرزند کوچ فرزند است به آینده اما چه نوع کوچی ؟ کوچ کور! کوچی کور وقتی آینده ای متصور نیست. این بیان شاعرانه برای توصیف تجربیات شاعر همراه با انتقال جزء به جزء احساسات است به مخاطب

        به نمونه ای دیگر دقت کنید : زیر پایش افق مثل دروازه سوخته ای بود، دروازه ی سوخته ! زیر پای مادر افق دروازه ای سوخته است!

        این موقعیت غم ناک در ذهن و قلب پدران می نشیند تا شاعر احساسات ایشان را اینگونه بیان کند : در سرزمین خود فراتر از موعظه رنگ نبض خود را همیشه سیاه می کشند ، در این سرزمینی که شغلی نیست و آینده ای نیست جز غم خوردن برای فرزند و موعظه کردن چه کاری از دست پدران ما ساخته است؟


        با درنظر گرفتن این سوژه شاعر می تواند پشت معانی خیمه بزند و شعر خود را در ساختار فراشعر یا معناگریز به تصویر بکشد با هم فراز دیگری از این شعر را می خوانیم که توصیف همان آینده ی کوری است که به عقابی کور تشبیه شده باشد :

        من از اشتباه تکرار سایه ها
        اضطراب عقاب کور را
        میان رگ های بی خون درختان مخفی کردم
        من از تکان بالهای عقاب
        طلوع جنبش تاریکی را
        در انقلاب اندیشه یک زن یافتم
        بی پایِ ردپای عقاب در سینه ی یک زن
        سرکش ابری ست در گوشواره ی زنان بی ضمیر زمین


        زیاد می توان در خصوص این شعر صحبت کرد لکن به همین اندازه کفایت می کنم امید که چراغ سبزی باشد در این مسیر بی چراغ که باد در مهِ غلیظ آن بی باک می وزد.

        با آرزوی بهترین ها خندانک
        علی نظری سرمازه
        علی نظری سرمازه
        ۲ هفته پیش
        درود بر استاد نقد جناب محمدی نازنین
        بسیار زیبا و ارزنده
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        ۲ هفته پیش
        درود و سپاس بیکران استاد نظری عزیز خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد محمدی استاد حاذق شعر ناب فراز های زیبایی از شعر را بیان کردید
        واژه به واژه تحلیلتان را خواندم زیبا بود وارزشمند
        توصیف های زیبایی داشتید از منظرخانواده نیز که صبحت کردید نیز زیبا بود البته باید گفت شعر سپید همین برداشت های متنوع است که آن را سرپا نگه داشته است بهرحال منتظر باید بود تا ظهور یک منجی برای آزادی سپیدهایی که اسیر ند
        سپاس از زحمتی که کشیدید
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        ۲ هفته پیش
        درودی دیگر استاد آزادبخت تابنده باشید به مهر ایزدی خندانک
        محمد گلی ایوری
        محمد گلی ایوری
        ۲ هفته پیش
        درود و عرض احترام جناب استاد محمدی عزیز
        زیبا بود و آموختنی
        سرفراز باشید و بی نیاز
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        خیلی خوب بود خندانک خندانک
        درود بر شما جناب محمدی استاد ارجمند خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        درود استاد محمدی آموختیم از قلم نابتان
        ارسال پاسخ
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        ۲ هفته پیش
        با نام خدا و اجازه از محضر مدیریت محترم شعر ناب

        درودتان باد جناب آزادبخت
        با مطالعه ای حریصانه و با کمی دقت توانستم به سرنخ های شعرتان آنگونه که دل و جان ذهنم را تا حدودی راضی کند برسم که برایم بسیار شیرین تمام شد چرا که خودم بسیار پیچش کلام را دوست دارم وای که چقدر دوست دارم در لفافه منظورم را به اهلش برسونم این کار لذت وصف ناپذیری برایم به ارمغان می آورد
        برای همین سپیدهای سنگین را بسیار دوست دارم هرچند که خودم اهل سپیدنویسی نیستم
        بند اول:

        اگر از سمت گورستان 
        به پرواز پرندگان خیره شدی 
        راز عقاب کور را خواهی فهمید 
        راز سکوت زنِ نیمه عریان 
        در آغوش عقاب را خواهی فهمید 

        همانطور که در ابتدای کلام اشاره به گورستان شده من از آن زاویه نگاه کردم چرا که در گورستان ما شاهد پرواز روح اموات هستیم که به پرواز پرنده تشبیه شده
        ولی در ادامه به عقاب و زن اشاره شده و در بند بعد به آمیزشِ عقاب
        با تلاش بسیار توانستم به ارتباط بین زن و مار و عقاب برسم از یک طرف در اساطیر کهن زن را با نماد مار می شناسند و از دوران پیش از سلسله‌ها در مصر تندیس‌های زنانه‌ای با سر مارگون به دست آمده که شاید نشانگر ایزدبانوی مورد پرستش در آن دوران باشند، از جمله نمونه‌ای از تپه معماریه (نیمه دوم هزاره چهارم پ.م) که سر و دستانی به سان مار دارد
        بر اساس اسطوره‌های کیهان آفرینی مصری، ابتدا در تاریکی اقیانوس بیکرانه‌ای از آب ساکن به نام نون وجود داشت. مصریان باستان همیشه از این بابت در هراس بودند که مبادا نون از آسمان به زمین سقوط کند. هنگامی که این زوال خدایان رخ دهد تنها بازماندگان آن آتوم و اوزیریس به شکل مار خواهند بود (ویو،۸:۱۳۸۱).
        البته تصاویر تندیس های دیگری نیز دیدم که سر یک زن و تنه ای به شکل مار داشتند که نشان از اعتقادات آنان به نماد مار برای زن بوده

        و برای عقاب:
        عقاب، نماد تجلی خدای آفتاب است که به وضوح در قالب قرصهای بالدار خورشید در بین‌النهرین و بعدها در ایران به تصویر کشیده شده و غالباً در حال جنگیدن با مار یا اژدها ظاهر شده‌است.
        علاوه بر این، عقاب ها اغلب به خورشید، آسمان و حتی خود بهشت گره خورده اند. برخی از افراد، عقاب ها را نشانه ای از افق های روشن آینده می دانند.

        و بعد دنبال ربط عقاب به زن و مار بودم که به حکایت عقاب و مار از مسعود ریاعی رسیدم
        که چنین نگاشته:

        هر سالکی در وجودش یک عقاب دارد و یک مار. عقابش آسمان وجودش را می شکافد و مارش در زمین اش می خزد. یکی خواهان اوج است بی آن که پایین را وقعی نهد، و دیگری زیرکانه خواهان پایین است بی آنکه بالا را وقعی نهد. یکی عروج و اقتدار را در بالا می جوید و دیگری در پایین. هر گاه عقاب بخواهد حاکم فراز شود، مار او را به ترفندی پایین می کشد، و هر گاه مار بخواهد در پایین حکمرانی کند، عقاب با شیرجه ای سهمناک، او را به سوراخ و حفره ای فراری می دهد. راستش را بخواهی هیچکدام بر دیگری رجحان ندارند. زیرا به تنهایی از هیچکدام شان کاری کارستان بر نمی آید. عقاب و مار سالک، باید به وحدت برسند. پایان جنگ عقاب و مار یک وحدت است نه پیروزی یکی بر دیگری. تنها با این وحدت است که مار آسمانی می شود و عقاب زمینی. از سینه به بالا، آسمان های عقاب توست، و از شکم به پایین زمین های مار توست. سه چاکرایی که بر فراز سینه است، آشیانه عقاب است، و سه چاکرایی که در فرو دست است، حفره های زمینی مار. و جنگ عقاب و مار بر سر تصرف “قلب” است؛ یعنی چاکرای وسط. نه عقاب و نه مار تا وقتی در کشمکش و تضادند، نمی توانند به تنهایی تمامی قلب را تصرف کنند. حتی اگر یکی شان ساعتی سیطره یابد، سیطره اش موقتی است. راه این است که آنان باید در ستیزی جانانه از خود بگذرند تا به وحدت رسند. در این نبرد، مار اجازه می دهد تا عقاب سر او را بکوبد و بی ذهنش کند، و عقاب اجازه می دهد تا مار نیش اش را در او فرو کند. و اینگونه مار، بی سر و بی تزویر می شود، و عقاب از درون به زمین عشق می ورزد و هوس عروج خودخواهانه را از سر برون می کند. این یعنی؛ زمین، آسمانی می شود و آسمان، زمینی. و چنین واقعه ای در
         در قلب اتفاق می افتد. در لایه آگاهی چهارم. جایی که درست در برزخ میان زمین و آسمان است. می توانی اگر بخواهی اسمش را آسمان چهارم بگذاری.
        اکنون وجود سالک یکپارچه شده است. او بی فریب و بی تزویر است. خودخواه نیست. متکبر و مغرور نیست. او آسمان و زمین را یکجا دارد. بی تمایز. و از این پس است که بالا و پایین برایش حل شده است. زیرا آگاهی او یکپارچه و بر فراز هر تضادی است

        حالا شاید راحتتر بشود به خوانش شعر و رمز گشایی اش رسید

        ای متولد شده ازآمیزش عقاب 
        و زن سکوت گرفته 
        وسیع تر از سایه ها
        طلوع گردباد اندیشه غفلت زده ی آسمانی ست
        پشت مرگ عروس ها
        به خواب خواهد رفت

        خب حالا میدانیم متولد شده از آمیزش عقاب همان انسانِ سالک است
        و سکوتِ زن را به سایه تشبیه کرده چرا که هر زمان زنی سکوت کند واقعا که سکوتش بسیار بر زندگی سنگینی می کند چرا که یک زن زمانی تصمیم به سکوت میگیرد که میخواهد همه چیز را در خودش بریزد زنی که سرشار از نیاز است و نیاز به توجه دارد زمانی که سکوت میکند یعنی دست از همه ی نیازهایش میشوید و اینگونه دیگر نمیشود به علت ناراحتی و رنجشش پی برد و واقعا چنین زمانی سنگینی سکوتش از وسعت سایه که تاریکی و خفگی را با خود به همراه دارد هم بیشتر است
        و در ادامه از طلوع گردباد سخن گفته که گمانم باز به سکوت زن اشاره دارد که چون زن‌ (عروس) سکوت کند افکار آسمان هم چون طوفانی روی زمین طلوع می کند تا بلکه زن سکوتش را بشکند ولی زنی که سکوت کند محال است به راحتی سکوتش را بشکند والا انگار سکوت منو تعریف کرده اینقدر زُمخته


        حکایت تو
        رگ بی خون درختانی ست 
        پشت شهر قتل وعام غنچه ها 
        رستگاری را به گور خواهد برد 

        رگ خب منظور رگ غیرت است رگ بی خون هم انسان بی غیرت است که مراد از درخت انسان بالغ و منظور از غنچه ها همان کودکان است 
        که شاید به قتل و عام کودکان غزه اشاره کرده باشد که میخواهد مردم را به بیداری و غیرتی شدن برایشان دعوت کند تا بیش از این مورد ظلم قرار نگیرند

        اینجا هم چون عنوان شعر را با خود به همراه دارد کمی باز میکنم

        من از اشتباه تکرار سایه ها
        اضطراب عقاب کور را 
        میان رگ های بی خون درختان مخفی کردم 
        من از تکان بالهای عقاب 
        طلوع جنبش تاریکی را 
        در انقلاب اندیشه یک زن یافتم 
        بی پایِ ردپای عقاب در سینه ی یک زن 
        سرکش ابری ست در گوشواره ی زنان بی ضمیر زمین

         چون در بالا عقاب را به خورشید تعبیر شده پس تکرار سایه از حضور ابر جلوی خورشید بوجود می آید دیگر
        و اینگونه خورشیدی که ابری جلوی پرتو افکنی اش را گرفته به عقاب کور تشبیه کرده و اضطراب عقاب کور مربوط به زمان بارندگی میشود زمانی که خورشید برای درختان خشکیده که به رگ های بی خون درختان تعبیر شده اند گویی مضطرب میشود

        فعلا به این مقدار کفایت میکند تا فرصتی بهتر بتوانم کنکاش بهتری انجام دهم
        چالش نفس گیری بود ولی برایم مفرح و لذت بخش بود هرچند منجر به اطناب کلام شد
        واقعا که چه حوصله ای داشتین این همه رو به هم ربط دادید
        خدا قوت میگم بهتون
        تقدیمتان 🌷
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد بانوگماری تحلیل ودانشتان ستودنی ست وباور دارم که همیشه باهوش وفراستی
        دستمریزاد به این همه آگاهی
        دستمریزد به قلم نابتان
        در لفافه سخن گفتن کاری بس دشواراست اما رمز وراز گشایی کردن از آن دشوارتر
        می ستایم نقدتان
        وآن را روی چشم می نهم
        سپاس تاسپاس دیگر
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        درود بانو گماری آموختیم از قلم نابتان
        ارسال پاسخ
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درودی دیگر به مردِ قلم دوست
        من از شما باید تشکر کنم که بعد از مدتها ذهنم را به چالش کشاندید دو روز کامل مغزم درگیر شد و همین باعث شد به پیرامونم بی تفاوت شوم و به مانند روزگار پیشینم به فراغ بال برسم
        حضور در بین خوبانی چون شما برایم مسرت بخش است
        امیدوارم همیشه سبز و برقرار باشید
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درودتان باد مهربانویِ عزیزم
        مفتخرم از بودن در کنارتان
        ومی آموزم آئین مهرورزی را از مهرگسترانِ قلم دوست
        خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد بانو گماری در طول این دوروز زیاد اذیت شدید بی نهایت سپاسمندم ازوجود گهربار قلمتان
        بهره بردیم از دانش و ادبیات نابتان
        بنده با اینکه خودرا نقاد ماهر شعرسپید می دانم امروز اعتراف می کنم که دانش شما وسیع تر است سپاسمندم
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        درود بر بانو گماری عزیزم استاد مهربان خندانک
        جالب و خواندنیهه و خیلی خوب خندانک خندانک
        صبح خیلی زودتون بخیر خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درود به شاداب خانوم و مهربانوی محبوبِ خودم شاهزاده ی پر جنب و جوش
        سپاس از مهر وجودت
        تمامِ روزِ من بخیر میشه وقتی یک پیامِ پر انرژی از شما به من برسه خندانک
        واقعا نمیدونم چینش لغاتِ جملات شما رو به ادبیات نسبت بدم یا بگم مهراَبیات یا شوراَبیات آخه خیلی ماهرانه شور و هیجان و احساست رو به واژه ها تزریق میکنی نکنه پزشکی هم خوندی که اینقد آمپول زن ماهری
        خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        شما چرا انقده منو خجالت می‌دید...🙈
        به خودااا قسم اینایی که به من نسبت می‌دید توی وجود خودتونه... خندانک راستکی میگم خندانک
        شما بانویی خاص با تفکرات و احساساتی پاک و خاص هستید... خندانک خندانک
        آمپولزنی هم بلد نیستم 😅 یعنی می‌ترسم ازش خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود بانو شاهزاده وبانو گماری بنده آمپول زنی سرم وترزیقات وپانسمان وجراحی ها جزیی رابلدم دوره دیدم زمان جنگ
        زیر نظر ماموران بهداری
        ارسال پاسخ
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        ۲ هفته پیش
        با عرض پوزش که باز از این پنجره وارد می شوم
        درودتان باد جناب مفخم
        من باید سپاسگذار باشم که به یک چالش دعوت شدم از جانب جناب آزادبخت
        مدتها بود دوباره شوق نوشتن به جان قلمم افتاده بود منتها بعد از فوت برادر خدابیامرزم تا دلیل چشمگیری برای قلمم پدیدار نشود شعرم نمی آید ولی خب اینجا حداقل دلیلی برای کنکاش ذهنی برایم بوجود آمد
        چرا که با قلم جناب آزادبخت آشنایی داشتم و چون با حجمی از واژگان پیچیده مواجه شدم با خود گفتم ایشان اهل پیچیده نویسیست و تو هم اهل لفافه گویی پس این شعر سهم خودت هست ولی متاسفانه دیروز مادرم بدحال شد و راهی بیمارستان شد و نشد که اولین نقد و رمزگشایی را سهم خود کنم ولی مطالعه و نوشتن را تنها راه رهایی خود از رنجش های وارده ام دیدم و تمام عزمم را جزم کردم تا ربط واژگان شاعر را به طریقی بیابم
        اول خو اسم رگ اومد سریع رگ غیرت اومد به ذهنم بعدشم 《سکوت و زن》 یاد خودم افتادم که سکوت رو همیشه به بحث ترجیح میدم
        قتل و عام غنچه هم به ذهنم آشنا بود چرا که برادر خردسالی هم داشتم که چونان غنچه ای پرپر شد
        قربون خدا برم دو سالی هم هست بعد فوت برادر جوانم هر پنجشنبه مهمان گورستان شدم پرواز پرنده و تشبیهش به پرواز روح اموات هم کار سختی نبود برام
        یک عقاب ماند و زن و مار و آمیزش
        خودم متولد سال مار هستم خواهرم به شوخی بهم میگه لیلا تو مثل مار هستی چون تو سال مار به دنیا اومدی
        فقط عقاب مونده بود که کشفش خیلی سخت بود ولی در یک بند به بال های عقاب اشاره شد

        من از اشتباه تکرار سایه ها
        اضطراب عقاب کور را
        میان رگ های بی خون درختان مخفی کردم
        من از تکان بالهای عقاب
        طلوع جنبش تاریکی را
        در انقلاب اندیشه یک زن یافتم

        که به یاد تصویر بالهای اَهورامزدا افتادم که یک نماد است ولی در این شعر عقاب به خداوند تشبیه نشده گفتم پس حتما نماد چیز دیگریست که آن را سرچ کردم که متوجه شدم عقاب نماد خدایِ آفتاب و قرصهای بالدار خورشید است و در ادامه آمیزش عقاب با مار را سرچ کردم که با ذکر منبع اشاره کردم آقای مسعود ریاعی به این کشف رسیده
        باقی تشریح شعر هم که دیگر آسان شد
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        درود استاد بانوگماری بنده به نوبه خود فوت غم انگیز را تسلیت خواهم گفت وروحش شاد وقرین آرامش
        امیدوارم مادرانتان نیز در بهبود ی کامل بسر ببرند
        آمین
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود بانو گماری خداوند روح برادرتان رابیامرزد ومادرتان را در صحت وسلامت نگه دارد
        بازهم ممنونم از تمام تلاشهای نیک فرجام تان در راه اعتلای فرهنگ وادبیات ایران زمین
        الحق مانوس شده با قلمی وخیلی زیبا می نویسی
        ارسال پاسخ
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درود به مهربانوی عزیزم آوابانو
        سپاس از مهر وجودت و نیز دعای خیرت
        امید که خداوند تمام اموات شما را مورد رحمت واسعه ی خویش قرار دهد و به شما و عزیزانتان همیشه سلامتی و دلِ خوش ببخشاید
        خداوند سایه ی والدین شما را در هاله ای از سلامتی برایتان همیشگی کند
        خدا را شکر از دعای خیرتان حال مادرم رو به بهبودیست

        سپاسمندی مهر وجودتان
        تقدیمتان
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درودتان باد جناب آزادبخت
        سپاسمند جمیع دعاهای خیرتان هستم
        نور به قبر اموات شما هم ببارد و شما و عزیزانتان همیشه و هماره در سلامتی و بهروزی ایام به کامتان باشد
        امیدوارم خداوند سایه ی مهر مادرتان را در لفافه ای از سلامتی همیشگی کند برایتان
        برای شما از واژه ی لفافه استفاده کردم که بازم به لفافه نویسیتون ادامه بدین فعلا تا چرخ خیاطیم خرابه بیکارم بیام هی تو واژه ها تون کنکاش کنم
        تقدیمتان
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود ممنونم از انرژی مثبت تان واندیشه نیکتان
        ارسال پاسخ
        پیام مفخم
        پیام مفخم
        ۲ هفته پیش
        سرکار خانم گماری فوت برادر را تسلیت می گویم و امید دارم با روحیه ای که از شما انتظار می رود صبر پیشه کنید و بار خانواده را سبک تر نمایید و امید که حال مادر نیز بهتر شود بنده در صفحه جناب آزاد بخت اطاله کلام نمی کنم ولی از ایشان واقعا تشکر می کنم بواسطه شعر زیبایشون و اندیشه بلندشان که موجب شوق و ذوق همگی شده اند . درود بر زندگی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درودتان باد جناب مفخم
        ابتدا از شما تشکر میکنم بابت تسلیتتان امیدوارم که شادی و تندرستی همیشه میهمان لحظه لحظه ی زندگی شما و عزیزانتان باشد و همچنین خداوند سایه ی والدینتان را حفظ کند برایتان
        ممنون از دعای خیرتان امیدوارم خداوند زندگی ام طوری سامان بخشد که فرصت بیشتری برای ارتباط گیری با آثار شما هم برایم پیش بیاید
        سبز باشید و تندست
        🌷
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۲ هفته پیش
        باعرض سلام
        شعرزیبایی خواندم
        همیشه برقرارباشید
        درود برشما شاعر گرامی
        خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد دزفولی ممنونم
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        ۲ هفته پیش
        درود جناب آزادبخت
        پیروز و دلشاد باشید
        خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب اکرمی ممنونم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم عادلی
        ۲ هفته پیش
        درود شاعر واستاد خردمند
        بسیار زیبا بود وجالب
        خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود بانو عادلی معلم ارزشمند ناب ممنونم
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود مدهوش( یامور)
        ۲ هفته پیش
        درودتان استاد ازادبخت زیبا نگار🌹🎖️🥇👏

        دغدغه مند و زیبا سروده اید واقعیت را به چه زیبایی خلق فرمودید👏👏🎖️🎖️🌹🌹❤️‍🔥❤️‍🔥🙏🖐️🖐️🤞🤞🤞☄️☄️

        اگراز سمت گورستان رنگ پریده
        روی رویای دختران عقاب کور خوابیدی
        دنیا گردن بند پوشیده شده غفلت توست
        با نفس هایت مرا شعله ور کن
        از آتش هایی که هرگز پشت گورستان پنهان نمی شوند
        چه ادراک سختی ست
        از سمت گورستان خیره شدن
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد مدهوش استاد ترانه های ناب ممنونم
        ممنونم از حضورسبزتان
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        ۲ هفته پیش
        درودتان باد جناب آزادبخت گرانقدر
        لختی درنگ میخواهم تا به قلب واژگانتان نفوذ کنم بی شک این تفکرات عجیب اشارت به موضوع خاصی دارد که فعلا از کشف آن بنده عاجز مانده ام و دوست دارم زودتر به یک سرنخ برسم تا بتوانم برای معمای برخواسته ی ذهنی ام پاسخی بیابم
        تقدیمتان با احترام
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد گماری بانو مهربان شعرناب منتظر نقد ارزشمندتان هستم
        خوب می دانم از پس این شعر بر می آیی
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پیام مفخم
        ۲ هفته پیش
        جناب آزاد بخت باز ما را با تفکرات چند لایه ات بیچاره کردی
        خدا خیر دهد خانم گماری که بدون سرنخ ، لختی لازم دارند ما که فکر می کنیم سرنخ به دستمان است باید ساعتها سرو کله بزنیم خندانک خندانک
        زیبا ، پرمعنی و مثل همیشه غامض و چند لایه
        وسعت تصاویرتان تفکر را طلب می کند
        برقرار باشی برادر من خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درودتان باد
        فعلا که جناب آزادبخت یک کتاب ریزنوشت به جان ذهنمان انداخته باید تمامش را بخوانم تا شاید چیزی دستگیرم شود
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب مفخم حضور شما در صفحه حقیر ارزشمند است خیلی خوش آمدید
        ممنونم از حضور سبزتان
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرامرز عبداله پور
        ۲ هفته پیش
        درود
        مثل همیشه
        زیبا و دلنشین
        سروده اید
        ⚘⚘⚘⚘
        رقص قلمتان ابدی
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب عبداله پور ممنونم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        ۲ هفته پیش
        درود واحترام جناب استاد آزادبخت گرامی
        به پشت پنجره ذهنتان نفوذ کردن
        کاری است دشوار...
        پاینده باشید و سرفراز
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد ایوری ممنونم
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ۲ هفته پیش


        درودتان استاد ازادبخت عزیز

        کلکتان بی گزند باد خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد انصاری ممنونم
        ارسال پاسخ
        مرتضی میرزادوست
        ۲ هفته پیش
        سلام و عرض ارادت استاد آزادبخت گرامی خندانک
        بسیار ارزشمند و زیبا و خاص مثل همیشه
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد میرزادوست ممنونم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ۲ هفته پیش
        تقدیمتان بااحترام

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد انصاری ممنونم از گل های زیبایتان
        علی نظری سرمازه
        ۲ هفته پیش
        درود بر استاد آزادبخت
        به به چقدر سرسنگین و ضمخت
        مخمان را به چالش می کشید!
        خندانک خندانک خندانک

        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد نظری
        زمخت نیست
        اولین سطر راخواندی
        به هرحال ممنون
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        ۲ هفته پیش
        من از اشتباه تکرار سایه ها
        اضطراب عقاب کور را
        میان رگ های بی خون درختان مخفی کردم
        من از تکان بالهای عقاب
        طلوع جنبش تاریکی را
        در انقلاب اندیشه یک زن یافتم
        بی پایِ ردپای عقاب در سینه ی یک زن
        سرکش ابری ست در گوشواره ی زنان بی ضمیر زمین
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد ممنونم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بهمن بیدقی
        ۲ هفته پیش
        با سلام و عرض احترام آقای آزادبخت بزرگوار
        زیبا بود
        درود بیکران بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درودجناب بیدقی ممنونم
        مهدی محمدی
        ۲ هفته پیش
        سلام و عرض ادب استاد آزادبخت عزیز و گرانمهر خندانک

        بسیار زیباست درود به قلم شریفتان

        خلوت شوم حتماً می نویسم

        تابنده باشید به مهر خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد محمدی ممنونم
        پیوسته در مکتب قلمتان می آموزم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آرمان طاهری
        ۲ هفته پیش
        درودهای فراوان جناب آزادبخت استاد سپیدسرای زیبانویس 🌹
        بسیار زیبا مثل همیشه
        رد قلمتان ابدی 🌹🙏🤍
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب طاهری معلم ارزشمند ناب ممنونم
        منوچهربابایی
        ۲ هفته پیش
        درود و مهر استاد عزیز و برای گورام
        شعری بسیار قوی و چند لایه که ورود به آن از دریچه های زیادی می‌تواند بسیار آموزنده باشد.
        ممنون از استادم جناب محمدی عزیز که نقد نافذی رو بر این سپیدار بلند نوشتن
        هر دو عزیز در پناه حق
        شبتون بخیر و یاعلی🌹🌹🌹🌹
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد بابایی عزیز ممنونم
        علی نظری سرمازه
        ۲ هفته پیش
        مخلص استاد ازادبخت
        خندانک خندانک خندانک
        طنز...آمپول... داره تزریق میشه
        انشاالله که همه در سلامت کامل باشند
        خندانک خندانک
        خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول دبیر (نافذ)
        ۲ هفته پیش
        با سلام و احترام استاد بزرگوار
        درودها نثارتان
        عالیست
        خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد دبیر ممنونم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        یاسر قادری
        ۲ هفته پیش
        درود جناب آزاد بخت عزیز
        دستمریزاد برادر
        مثل همیشه ناب و دلنشین و البته عمیق خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب قادری ممنونم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدکریمی (پویا)
        ۲ هفته پیش
        درود برادر

        تبریک می گویم بخاطر این شعر باشکوه خندانک خندانک
        بی هیچ تردیدی یکی از بهترین آثارتان است
        شعری منسجم اجتماعی انتقادی از عنوان گرفته تا پایان بندی
        راز این شعر در عنوان شعر نهفته است"عقاب کور"
        که اینجا رمز گشایی نمیکنم تا هر مخاطبی خودش پی به ماجرا ببرد و کار مهمی که در این شعر انجام شده عدم انقیاد به زمان و مکان خاص است تا دامنه مفهوم و مصداق شعر گسترده تر شود
        خیلی عااالی است برادر البته بنده قصد نقد نداشتم که دوستان نقدهای خوبی نوشتند وسرفرصت خواهم خوند در پایان باید بگویم که زبان شعر کاملا مناسب موضوع است و همه چیز درست در جای خود قرار گرفته است 🌷🌷🌷🌷 خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب کریمی برادر ارجمندم خیلی خوش آمدید از اینکه در صفحه حقیر پا گذاشتید نعمتی بزرگ است دوستان بزرگ شعرناب استاد محمدی من حیث خانواده توضیحات کامل خود را نوشتند واستاد بانو گماری که حق استادی بر گدنم دارند توضیحات پر رمز وراز خودرا نوشتند البته دوستان نسبت به من اطف دارند ولطف شما افزون تر
        انشاالله در سپید بعدی کاری خواهم کرد احدی نتواند گره ای از آن را باز کند چونحقیر شاگردتان عاشق لقمه دور سرچرخاندنم واز این کار لذت می برم
        در سایه استادانی چون شما استاد مهدی محمدی واستاد هادی محمدی واستاد بانوشاهزاده واستاد بانو عجم واستادان ناب دیگری می آموزم
        سر قولت باش در سپید بعدی حقیر پنجره آسمانی سبز برایم بگشا
        خداشاهداست اندازه امین برادرم دوستتان دارم
        وبه خداوندی خدا از شما هیچ گونه مکدری ندارم ونخواهم داشت شاید گه گاهی عصبی شوم اما زود پشیمان می شوم حلالم کنید حقیر شما وشاگرد کوچکتان محمدرضا آزادبخت
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        ۲ هفته پیش
        سلام و ادب احترام جناب ازاد بخت گرامی شعر ناب و زیبای شما سروده اید شما قلم تان مانده گار باشید انشاالله
        درود فراوان بر بانو گماری نازنیم
        خدا قوت
        لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
        درودها به مهربانوی نازنینم بانو آهنگرانِ مهربان
        خوشحالم از همصحبتی دوباره با شما
        سبز باشید و برقرار
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود بانو آهنگران استاد ارجمند ممنونم
        آوا     صیاد
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        رحیم فخوری
        ۲ هفته پیش
        درودتان استاد ازاد بخت گرامی
        ضمن عرض ادب سروده قابل احترامی از حضرتعالی خواندم و ستودمتان خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد فخوری ارجمند پدر گرامی شعر ناب ممنونم
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        ۲ هفته پیش
        تقدیم با مهر و ادب
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود استاد فخوری خوش هاتی پات سر چو
        صفا آوردید ممنونم
        رحیم فخوری
        ۲ هفته پیش
        تقدیم با مهر و ادب
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        ۲ هفته پیش
        سلام واحترام جناب آزاد بخت
        درودهایم تقدیمتان بسیار سروده ی زیبایی ست
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود بانو خدابنده ممنونم
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پیام مفخم
        ۲ هفته پیش
        سرکار خانم گماری سپاس از کنکاش و بیان نوشتار درخور و سرشار از اطلاعات جالب . حقیقت نمیدانم این همه را چگونه واز چه منابعی جمع آوری کرده اید مرحبا به هوش و تمرکز و پشتکار شما ....زنده باد جناب آزاد بخت که همه را به چالش و تفکر کشیده است خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب مفخم برادر ارجمند م
        حقیقت این است در من هزار اسطوره خوابیده است ویواش یواش از خواب برمی خیزند
        مادر پدرم یعنی مادربزرگم اهل شیروان چردوال ایلام است او اهل قصه گویی بود به زبان خودمان پارچا برایمان می گفت یک بار از دیو می گفت یک بار از مار یک بار از عقاب یک بار شیر یک بار از گرگ یک بار از الاغ و بارها می شد از حیوانات عجیب وغریبی می گفت که تا به حال هنوز کسی نام آنها را نشنیده ونخواهد شنید گه گاهی خسته می شد بقیه ماجرا را می سپرد به عمه مان که او هم کپی مادربزرگمان همه را می گفت مادربزرگ به دقت گوش می کرد جایی که عمه اشتباه می گفت تصحیحش می کرد وبعداز آن که خسته می شد نوبت مادرم بود که مهارت زیادی در قصه های منظوم محلی خودمان داشت خیلی زیبا همه را به شعر می گفت
        به نظر شما در چنین خانواده ای که مادرانم چنین با ادبیات فولکوریک آشنا بودند چنین پر رمز وراز سخن گفتن برایمان کارسختی است درضمن بنده چندنسل پیشم حضرت ترکه میر صوفی برحق است که تمام آن دیار با اشعارش آشنایی دارند من از تبار نجف آزادبختم که کل قران را به شعر گفت البته به زبان محلی
        سپاس که آمدی ومن تامل در شعر را دوست دارم وبنده کوچک تمام اهالی ناب ونابیان هستم
        پیام مفخم
        پیام مفخم
        ۲ هفته پیش
        زنده باد مادران و مادربزرگ ها و خانواده ای که سینه به سینه ادبیات قصه را زنده نگه داشتند تا شما چنین بارورشوی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود ممنونم جناب مفخم استاد ارجمند
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بهزاد سرافراز
        ۲ هفته پیش
        🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
        درود بر اندیشه و احساس زیبایتان
        🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃

        محمدرضا آزادبخت
        ۲ هفته پیش
        درود جناب هواجان ممنونم
        آوا     صیاد
        جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۵۳
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2