سرای ایرانی (طنز)
درسرایی اینچنینی ،
وقتی یک چشم بادومی ،
سراغم آمد، به خود گفتم :
ای وای ، اینجا هم جنسِ چینی ؟
آنهم با دامن مینی !
بازم به تکرار ،
یه عمل کرده بینی ؟
آنهم با شربتی ، تووی سینی !
دنیاطلبی را ، بیشترحس میکردم ،
وقتیکه دیدم به دستِ هرمشتری یه نی نی
به هرجا نگاه کردم ،
علامتِ سؤالها بیشترمیشد
به خود گفتم :
درسرای ایرانی واینهمه فرش ماشینی ؟
درآن بازار حتی پیدا نکردم ،
یک کتابِ تعلیمات دینی
تووی استخری موّاج ،
هاج و واجم برد ، به دلفینی
نمیدانم دلفین ،
مَنتری بود بهرِ آدم ،
یا آدمها بودند منتری برای دلفین ؟
درآن بازار پُر شک ، به خود گفتم :
دراینهمه دنیاطلبی ، پس کو دگر یقینی ؟
عجب جَوّ سنگینی !
یکباره زیر و روو شد دنیایم ،
وقتی پایم رفت به روی مینی
روحم زل زد به آنهمه سینمای خانگی
روایت فتح پخش میشد ، یکریز
صدایش قطع بود اما ،
روحم صدای تصاویر را به وضوح می شنید
صدایش آشِنا بود
صدای شهید ، مرتضی آوینی
بهمن بیدقی 1403/6/4
درودبرشما
زیباوتفکربرانگیزیود