پنجشنبه ۸ آذر
یک حپه قند کافی بود شعری از دانیال فریادی
از دفتر طلوعی دیگر نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۳۷ شماره ثبت ۱۳۱۷۰۳
بازدید : ۱۵۰ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
با انگشتانم می بینم
با چشمانم نقاشی می کنم
با لب هایش گوش....
با چشمان بسته
هر صبح
قدم می زنم
با افکارم پرواز می کنم
و شب ها ترانه هایم
مثل آب گوارا
گلویم را تازه می کند
امروز
به جوجه گنجشک ها ی
درز آجر گنبد کبود
غذا دادم
عکس ماه
بر سینی شامم
اشتهایم را باز کرد
اذان صبح
هوش از سرم برد...
مغرب ...
مرا به سوی او پرتاب کرد
دوچرخه ی کهنه ام را
هر روز صبح
از هوای رجعت پر می کنم
و میروم
تا مسیر نور....
انگار
در سلفی هایم
همیشه
گنبد کبود پیداست
یک
حبه قند
کافی بود....
حتی
یک لبخند
او....
با تشکر
دانیال فریادی
با انگشتانم می ببینم ....اشاره به نابینا یان عزیز می باشد
با لب هایش گوش...اشاره به ناشنوایان عزیز می باشد
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود خدمت شما استاد گرامی ممنون از شما سپاس | |
|
سلام و درود خدمت شما بانوی مهربان ممنون از نطر لطف شما سپاسگزارم | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد شریف ممنون از لطف بیدریغ شما سپاس | |
|
سلام و درود خدمت شما دوست عزیز ممنون از نطر لطف شما پاینده باشید و شاد | |
|
سلام خدمت شما استاد گرامی ممنون از لطف شما شاد باشید و سلامت | |
|
سلام و درود خدمت شما بانوی مهربان ممنون از لطف شما سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود