مادر ای زیباترین واژه لیل و نهار
مهربان و رنگ رخساره تو همچو بهار
کوه صبر،دریای عشق،سحاب رحمت
حامی و محرم اسرار،غمخوار و یار
تا که بودی به میان با تن رنجور و ضعیف
رنج و غصه بر کمر نآورد فشار
در گرفتاری و مشکل وقت غم
دست به دامانت چو طفل شیرخوار
رفتی و بار سفر بستی و ما تنهاییم
دگر هیچ باز نگردی به امسال چو پار؟
ما گمان کرده که هستی به منزل،نیستی
ناله ها سر میدهد دل محزون بی قرار
من به سیستان نتوانم بنشینم یکدم
تا نبینم روی زیبای تورا اندر کنار
بی تو این خانه چو زندان شده ای ماه منیر
گلرخا زین درد و رنج،روز روشن شده تار
روح چو پرواز بکرد دیده شده آرامش
خود گواه است این را رنگ رخسار
هر زمان رفتی سفر نزد طبیت آمدی
این سفر بر دل مانده حسرت دیدار
من نه باور نکنم،مادر من رفته سفر
مادرا کی درآیی تو از آن دور دیار؟
مادرم خورده دوایی و به خوابیست عمیق
مهربانا چشم باز کن که بخفتی بسیار
این بار آنچنان خفته ای که بیدار نشوی
اقربا و ما و ایشان همگی گریه و زار
رستی از رنج بیماری و هم ز گزند اعضا
گفته بودهاست طبیبت درمان نشود یک ز هزار
در جهان کس رها نیست عاقبت از دست اجل
خوب و بد چون انبیا و اشقیا کرده اند با آن دچار
طعم مرگ را خاتم پیغمبران سردارکونین فخر کل
هم چشیده اند کموبیش یکصدو بیست و چهار هزار
ای عزیزم نیست دنیا تا ابد کس را به کام
دار فانی را نباشد هیچ وفا و اعتبار
خوش بحال آنکه با نام نکویی رفت از این سرا
ورنه هیچ کس اندرین عالم نباشد ماندگار مرز نیکان و بدان کرده خداوند معلوم
آن به فردوس برین وین دگری در ته نار
مومنین و مومنات از رب شان دارند امید
زانکه هست «لاتقنطوا»ما را کند امیدوار
اندر آن دار بقا ایزد تو را دل شاد کند
چونکه راحت گشته ای حالا ز رنج بیشمار
پایان
فاتحه و صلوات