پنجشنبه ۸ آذر
کپی برابر با اصل... شعری از دانیال فریادی
از دفتر طلوعی دیگر نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۱۲ شماره ثبت ۱۳۱۵۵۴
بازدید : ۱۲۵ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
هنوز
صدای همهمه می آید
کسی را آشنا نمی بینم
آشنایم
تن خسته من است
وسوادم
که پلاک ها را می خواند
هوا هم
اینجا
نا آشنا است
تنه زدن
مثل احوال پرسی
در اینجا
چیزی عادیست
میخواهم
به آدرسی که کف دستم نوشته اند
بروم...
راه گم کرده ام
انگار
از اقوام من
اینجا
هنوز خبری نیست
فقط یک روز
از روز قیامت گذشته است
شاید
این همهمه رو به کاستن برود
پرونده ی اعمالم
در زیر بغلم
سنگینی می کند
کاش زودتر
تکلیفم مشخص شود
پرونده ی اعمال کسی را دیدم
که با گاری می آورند
با پوشه های رنگی
گوشه ی پرونده ی اعمالم نوشته اند
شاعری گمنام
خسته شده ام
باد تندی می وزد
ورق های پرونده ی اعمالم
از زیر بغلم
یکی یکی
با باد به هوا رفت
کاش...
کپی برابر با اصلش را داشتم...
با تشکر
دانیال فریادی
با نقد خویش راهگشا باشیم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود به شما بانوی گرامی ممنون از نظر لطف شما و تشکر از اینکه وقت گذاشتید و صفحه ی نقد رابرایم گشودید لازم به ذکر است من بیشتر در شعر سپید ساده گویی را می پسندم و اعتقاد ی به داشتن خوشو و حرف اضافه در شعر نیستم یا کوتاه کردند جملات..بازم تشکر ویژه از شما بانوی گرامی | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد گرامی ممنون سلامت باشید و شاد | |
|
سلام و درود خدمت شما دوست گرامی ممنون از پیام شما سپاسگزارم | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد بزرگوار ممنون از نظر لطف شما در پناه حق | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد بزرگوار ممنون از نظر لطف شما سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
راستش از صبح میخخخ شعرتون شدم...🙈
و به غم و اندوه عظیمی دچار...🙈
تصمیم گرفتم برای زیباتر شدن و تأثیرگذارتر شدن شعرتون کاستیهاشو گوشزد کنم...
ولی به حدی ناخواسته در ویرایش دخل و تصرف کردم که شعر جداگانهای از آب در اومد...🙈
و کمی تا قسمتی هم موضوع تغییر کرد...
این شد که
با الهام گرفتن از موضوع شعر زیباتون اگر بشود اسمش را شعر گذاشت، شعری نوشتم...🙈
که هر وقت ویرایش تمام شد، با کسب اجازه از شما پست خواهم کرد.🙈
در کل ایدهی شعرتون جالب و غمانگیزه...
اگر باد در اون شرایط نامه اعمال منو میبرد، یه بوس براش میفرستادم و دو دستی بقیه شم بهش میدادم تا با خودش ببره...
پس که سیاههه و همون لحظه میگم آخیش... خوب شد که کپی برابر اصل نداشت...🤭
از شوخی که بگذریم...
سخن از قیامت خوشتر است...
یه نمونه از ویرایشی که در نظر داشتم بهتون بگم... البته که جسارت منو به بزرگمنشی خودتون میبخشید...
صدای همهمه میآید
آشنایی نمیبینم
تنها آشنایم
تن خسته و سواد نمکشیدهام است
که پلاکها را میخواند...
یا در جای دیگر...(یک «روز»حذف شود)
هنوز خبری نیست
فقط یک روز
از قیامت گذشته است
و یا در قسمت گاری... اینگونه بیان شود...
پروندهای را دیدم
روی گاری
اعمال ِ رنگینش را مرتب میکرد...
و و و...
درود بر جناب فریادی ارجمند
از ته قلبم دوستش داشتم... جدی میگم... و باعث شد کمی در مورد قیامت تحقیق کنم...
از صبح حالم به شدت بد شده و احساس پوچی بدی میکنم...
اینجاست که مفهوم شعر تاثیرگذارو میفهمم...
خدا خیرتون بده و حفظتون کنه...
در پناه امن نور و عشق الهی باشید