آنان که مرا در چاه بدی انداختند
به زودی
رستنگاه آمیزش آب و تاریکی خواهم شد
آنان که بیوه هارا
دوشیزه نامحرم پر دلهره لبخند تو کردند
محجوبانه در شرم خود آویخته شدند
شرم دار
آفتاب چشم پنهان شده را
پیش چراغ های خاموش خواهد برد
آیا کسی شبیه چراغ ها خاموش
وجنات آفتاب را آشکار خواهد کرد
یا خواهد ستود
هجوم صبح
بوسه بر لب دریچه تنگنا ست
باران فروتنانه در خود
میان ابروان ابرها
کمابیش ریاضت دریا را به دوش خواهد کشید
باران نفاق اتفاق هیجانِ فهم یک تراژدی
وزیر لب دود شده در نهایت سیگار
چقدر زیر لب
بی دل و دماغ
مقصود خاطر باران شده ای
اعتراف مصلحت کدام اندیشه آفتاب است
واعتراض نشان پاسخ
کدام نخ وسوزن فرو رفته
در دستهای زنی ست مدام
گنگ وخاموش و دقیقه به فراموش
پی حالت نگاه خود می گردد
بگو کلاهمان پس بارانه ها نمی رود
بگو
نیشخند دست پوشالی تر
کدام تندیس آفتاب در چشم باران است
روی سخنم با غرور شماست
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با احترام محمدرضا آزادبخت
شعر وجنات آفتاب از دفتر گاو یک چشم تقدیم به برادر و دوست نازنینم جناب به گزین
بی شک چراغ های خاموشش وجنات شعر مرا خواهد ستود
غرور من فرضیه ناقص وجنات آفتاب است
پی هوای تو جنون تنهاست
بی هوا به هوای شعرت آمدم
بی هوا به شعر بی هوایم بیا
دوستتان دارم
درود و موفق باشید