چه شود.....

من دلم می خواهد
هر دم وثانیه را پیش تو باشم ای دوست
من دلم می خواهد
تا ابد مست تماشای رخت
محو چشمان و نگاهت باشم
غرق در رویاها
مست و مست و شیدا
زل زنم در نگهت
فارغ از خود
و چنان محو که تنها
به تو دل خوش باشم
وفقط تو باشم و فقط تو باشم
آن چنان مست شوم درتو ودوراز خود خود
که فقط روی تو را بینم دوست
ای همه زیبایی
ای همه لطف و صفا
بهترینم...
نفسم...
ای عشقم...
ای تماشاترین منظره چشمانم
شور و سر مستی من
ای همه هستی من
جان جانم ای دوست
زندگی با تو خوش است
ای سراسر خوبی
دلکم،هستی نا قابلکم
این تمامم،همه ام
همه اش قربانت
من دلم میخواهد
هر دم و ثانیه را محو تماشای تو باشم ای دوست
محو محو و شیدا
غرق در رویا ها
با تو باشم همه دم تا به سحر
ز سحر تا سر شب
همه اوقات تو را می خواهم
هر زمان خواهش این دل باشی
همه اوقات تو را جویم دل
جان جانم باشی
من دلم می خواهد
دم به دم هر دم و هر ثانیه ام
فارغ از هر کس و هر جای دگر
در کنارت باشم
هم نشینت باشم
هم کلام و هم دم
هم نفس تا به ابد
در کنار تو نشینم ای دوست
با تو باشم
خوش و سرمست و پر از زمزمه های زیبا
و فقط زل بزنم در نگهت
شعر گویم
و آنگه آواز کنم
تو تماشا کنی و ناز کنی
من شوم ناز کشت
واژه واژه غزل و مثنوی و شعر سپید
پیش پایت ریزم
روی فرش شعرم
گام بگذاری تو
همه را پیش کش و تقدیمت
بنمایم با جان
شعر گویم
زتو ای زیبا رو
زتو ای جان دلم
زتو ای شوق
زتو ای شور
زتو ای نور دل و دیده و جان
ای روانم ای دوست
محو محو تو شوم
ای تمام جانم
جان جان جانم
ای همه آرامش
ای سراسر خوبی
چه شود...؟
چه شود...
چه شود گر بشود بخت مرا یار
که تو باشی
و توباشی
وتو باشی و خودم
تا تمامم شوی ای دوست
و تمام عمرم
ای تمام جانم
گذران همه عمر را کنارت باشم
در کنارتو خوش و سر خوش و شیدا باشم
مست مستت گردم
چه شود...؟
چه شود...
چه شودگر شود بخت مرا یار تو یارم باشی
تو کنارم باشی
تا به آخر
تا ته خوشبختی
چه شود...؟
که تو باشی ...
وتو باشی...
وتو باشی و ....
خودم

#حسبن گودرزی"تشنه"

96/1/1