میل دیدارت فزون گشته چرا این روزها
دل زخود رو کردهو رَسته چرا این روزها
آنقدر آغشته و مشهود، باید گفت دل
چشم بر روی خودش بَسته چرا این روزها
مست دیدارم چرا رو می کنی سوی دگر
بخت دل بَرگشته و گَشته چرا این روزها
میل جنگ و حاشیه در تو فزونی کرده است
چشم آرامت قُشون گشته چرا این روز ها
بی قراری و جنون کار سخیفی نیست نیست
از جنون مجنون شده خَسته چرا این روزها
محتسب گیری گریبان و کُنی مَنع از نِگه
مست چشمانتو بَد مَسته چرا این روز ها
در خیالم صد فلش بگ جز جفا چیزی نبود
حضرتت گمراه و گُم گشته چرا این روز ها
هم غزل قَهر است و نیما و سپید و مثنوی
واژه از شعرم شده خسته چرا این روز ها
قصد رفتن کردی و ساز مخالف می زنی
صبر ایوبم زدل رفته چر این روز ها
عیب رندیم مَکن، ژُهد خودت را پیشه کن
بی موذِن گشته گلدسته چرا این روز ها
تشنه و بی تاب دیدارم ، نکن ترکم، نگو
عاشقی هم از تو بُگذشته چرا این روز ها
#حسین گودرزی"تشنه"
۱۴۰۳/۳/۲۹
درود بر شما