من همان شب هستم، شب تنها شب بي کس شب سرد
من همان شب هستم، پر غصه پر ترديد پر درد
من همان شب هستم، شب غم ديده ي فانوس به دست
بي نياز از طلب ماه منم، آن شب خورشيد پرست
در پي من قرص ماه و صد ستاره، صد شهاب
من پي يک روزن از شب تا طلوع آفتاب
من شبم، تاريکم، پرم از غم، از سکوت لاله ها
تا سحر شب زنده داران را منم تنها پناه
تو همان خورشيدي، چشم عالم به تو هر دم بنگرد
شب کجا تاب آورد، يک لحظه بر تو بنگرد
شب شکن، يک لحظه فرصت، بي وفايي ها بس است
اين شب شب زده هرشب بي پناه وبي کس است
بر شب شبيخون مي زنم، تا برسم به زلف يار
زلف يارم که سياه است، روزگارم شده تار
انتهاي شب منم، شب معني دلواپسي است
ابتداي حسرتم، اين شب شبيه بي کسي است
شب شکار واژه هاي تلخ شعر حسرت است
شب غروب لحظه هاي خوب و روز هجرت است
به تماشاي سحر از راه دور حسرت کنان، اين شب منم
در گريز از شب، زخود رخت سياهي مي کنم
خدا،يا شب بکن همرنگ خورشيد،يا از شب تا سحر فاصله بردار
مرا بيگانه کن با رنگ غربت و يا بيگانگي در دل نگه دار
مرا بنگر که از چشم تو مستم، تمام زندگي دل به تو بستم
مرا اين گونه بشناس و باورم کن،من از جنس همان دلهاي خسته ام
من از شهر و ديار آفتابم، ولي هم خانه شهر شب هستم
من آن افسانه تلخ وداعم، که چون بيگانگان تنها نشستم
آن شب سرد زمستان، شب يلدا، من همان شب هستم
نا اميدم نا اميد از ديدن طلوع فردا من همان شب هستم
**********************************************
سلام و درود خدمت همه اساتید
خودم میدونم این شعر پر از ایراد هست ولی خیلی برای من عزیزه و خودم همیشه با خوندنش آروم میشم
دلنوشته ای زیبا و سرشار از احساس بود
موفق باشید