دوشنبه ۳ دی
پرستو شعری از عیدی خلیلی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۲۰:۵۹ شماره ثبت ۱۲۹۳۷۱
بازدید : ۱۲۵ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب عیدی خلیلی
|
رفتم در میخانه ، دیدم قدح و جامی
دیدم که پرستویی ، افتاده به یک دامی
با عشق جدل کردم از باده حذر کردم
در کوچه ی ویرانی ، دیدم چه خوش اندامی
شیطان لبم لرزید تا خال لبش را دید
چشمان دلم خندید دادم به دل انعامی
گفتم به مزاح ای دل از بهر چه شادانی
گفتا تو نمی دانی ، دارم به تو پیغامی
ای قافله ی مستی ، دل را به کجا بستی
در خانه چه غم داری رفتی پی بد نامی
بی وقفه پشیمان شو هم کیش ندیمان شو
از باده و خم بگذر اینگونه تو خوشنامی
رودی که شود جاری از چشمه جوشان است
برنا نتوانی شد در هاله ی ابهامی
عشقی که طلب کردی در اوج سماوات است
گر رهرو گلزاری ، داری چه سر انجامی
"عیدی" به نهان بنگر،بر روح و روان بنگر
این جرعه ی قابل را باید که بیاشامی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما
برقرار باشید