يکشنبه ۲ دی
مهربان شعری از عیدی خلیلی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۳۵ شماره ثبت ۱۳۰۶۶۹
بازدید : ۷۷ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب عیدی خلیلی
|
💐🍃🌿🌸🥀🌱🍀🍀🍀🌾
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌷
روزگار بی مروت بازوانم را گرفت
مادر شیرین زبان و قهرمانم را گرفت
مثل باران گریه کردم تا سحرگه ناگهان
بغض سنگین آمد و تاب و توانم را گرفت
صبح از فرط غضب رفتم که جویم باده ای
ساقی میخانه خندید استکانم را گرفت
مانده ام با این خماریها چرا دنیا چنین
ناروا زد بر ملاج و دودمانم را گرفت
درد دل می کردم از غم با درختان چمان
باد تندی درنوردید ارغوانم را گرفت
خسته ام از ابر و باران خسته ام از صاعقه
سیل ویرانگر امان بستگانم را گرفت
فکر جنگ آمد به سر گفتم تلافی می کنم
دست وجدان آمد و تیر و کمانم را گرفت
تازگیها رو به مستی و سرور آورده ام
فکر لامذهب پرید و شادمانم را گرفت
دختر همسایه بوسیدم ز روی خواهری
کدخدای دهکده درب دکانم را گرفت
✍ #عیدی_خلیلی
🥀
🌿🍂🌼
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بیت آخر درش بحثی نیست..
درود بر شما
جالبععع
روزتان نیکو