سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        بین اینهمه شعور

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ ۰۵:۵۲ شماره ثبت ۱۲۹۱۶۹
          بازدید : ۱۱۷   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        بین اینهمه شعور
         
        ازفردوسی گذشتم و، رفتم بسوی حافظ
        آنطرفتر، رسیدم به تقاطعِ سعدی
        راهم پیچ واپیچ میشد و در راهم ،
        به شاعران دیگرهم رسیدم مثل صائب
        با آنهمه مصائب
        نشانشان را ز روی دیوارمیخواندم و،
        میرفتم بسوی اندیشمندانِ بعدی
         
        مبارزین هم برام سوژه شده بودند
        مدت مدیدی درمیدانِ نبرد امام حسین مکث کردم
        گازشو گرفتم وظاهراً رفتم بالاتر
        ولی حقیقتاً میرفتم بسوی پائین تر
        رفتم بسوی مُریدِ امام حسین ، گاندی
         
        اینها وهمه آنهایی را که اسمشان را عنوان نکردم ،
        برایم بودند ، بنوعی منادی
         
        به خود گفتم اینهمه مکث ات ،
        درمیان اینهمه نام آورچیست ؟
        چرا دربین تجمع اینهمه بانیِ شعور،
        حالا به اینگونه سرگشته ، سرِجای خویش ماندی ؟
         
        عیب درماشین من نبود ،
        عیب درخود من بود
        تنها حُسن ام این بود که نبودم درهیچ باندی
         
        به خود گفتم :
        اینهمه شعور را ازنزدیک دیدی
        معایب ات آنوقتی شروع شد که ،
        افکارِ چپندرقیچی ات را ،
        در ذهنِ چپ وچول ات تپاندی
        بین اینهمه راه ، اپلیکیشنِ نشان را که داشتی ،
        چرا پس هنوز به مقصد نرسیدی ؟
        شاید اسماء راه را اشتباه خواندی !
        نشان که تقصیری نداشت ، تو بودی اشتباه راندی
         
        به خود گفتم :
        اِی افندی !
        خود را گاه ،
        به خاک گرم نشاندی
        افکار سَمی ات گاه ،
        به تلخیِ وحشتناکی گرائید
        به خالقم گفتم :
        عذرم را بپذیر،
        عیب درخود من بود
        وگرنه تو که شیرین تر از قندی
         
        حتی به کوه نگریستم و گفتم :
        تو هم که شبیهِ کله قندی
         
        به خود آمدم و، به خود گفتم :
        هرچه زودتر، برو بسوی خانه
        برفِ اندیشه های سرد هم که شروع شد
        زنجیرِچرخ هم که نداری ،
        اگر نجُنبی ،
        خواهی دید ،
        تا نمیدانم کِی ،
        اینجا درحالِ سگ لرزه ، ماندی !
         
        بهمن بیدقی 1403/1/24
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۴۰۳ ۱۰:۱۰
        سلام
        شاعر واستادفرزانه
        پر احساس
        زیبا ولطیف
        هزاران
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۴۰۳ ۱۰:۲۰
        با سلام و عرض ارادت استاد گرانقدر
        بزرگوارید
        از الطافتان بینهایت ممنونم
        سلامت و شادمان باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2