بر خوابِ خود در میزنی ، تا ظلمتت را بشکنی
بیداری ات جان را گرفت ، تا دشمن از پا افکنی
نورِ دو چشمانت چه شد گیسوی افشانت چه شد
دُردانه های عاشقت ، گل های دامانت چه شد
روی تنِ افکار تو ! ، گل داده سیب و نارِ تو
چوب ستم بر شاخه ها میریخت برگ و بار تو
مِهرت شد اینک تیشه ات دریای خون بر ریشه ات
بیدار شد پاییز با ، آزادیِ اندیشه ات
قد میکشی در جوی خون پرواز میگیری کنون
سر می دهی فریاد را با رقص مرگی در جنون
سیمرغ نایش می زند ، پرها به آتش می زند
امضای عهدی تازه با ، خون سیاوش می زند
پیچیده در گوش زمان ، یک بغض کهنه بی امان
لرزیده عرش از غرّشِ ، شیران و این نو باوگان
هر چه شود بی شرم تر ، او با سلاح و رزم تر
ازخون پاکت می شود ، قلب زمینت گرم تر
پاییز هم پایان شود ، این گریه ها ارزان شود
بعد از زمستانی بلند ، آشوب ما درمان شود
در آسمانت باز هم ، آوازها سر می دهم
رنگین کمان پل میزند ، تا پاک گرداند ستم
ایران من ای مادرم من غصه ات را می خورم
دردت به جان خسته ام درد تو را هم میخَرم
جاوید ایران من است این خاک از آن من است
رقص قلم در دست من زنجیر پیمان من است
من شاد میخواهم تو را، آزاد می خواهم تو را
بعد از همه ویرانی ات ، آباد می خواهم تو را
افسانه_احمدی_پونه
بسیار زیبا و میهن دوستانه سرودید
به امید سبز شدن دوباره ی این درخت پیر