ساحل نور
یک روز پیدا میکنم لیلای خود را
شاید میانِ برگهایِ زردِ دفتر
یا در هجومِ وحشیِ بادِ خزانی
در خرمنِ گلهایِ داوودیِ پرپر
یا در جدالِ صخره با رودی کفآلود
در سایۀ بیسایۀ یک نخلِ بیسر
یا در غروبِ جمعهای از غصه لبریز
در زمهریرِ بیامانِ ماهِ آذر
یا در شعاعِ اولین انوارِ خورشید
یا در زلالِ ماهتابِ «شامِ آخر»
یک روز پیدا میکنم لیلای خود را
در برجِ متروکی کنارِ جادهای دور
در زیرِ چترِ خیسِ یک مردِ بهاری
در یک جزیره، در کنارِ ساحلِ نور
در هر گره از بندِ پوتین، یا میانِ
میدانِ مین، یا لابهلای زخمِ ناسور
در لهجۀ قیصر به وقتِ ساعتِ شعر
در واژههایِ صادقِ یک زنده در گور
در تابشِ چشمانِ آن شعرِ مجسم
در آتشِ بیدودِ نِی، در پردۀ شور
یک روز پیدا میکنم لیلای خود را
در کوشکی در عشقزارِ هفت پیکر
در واژههایِ مبهمِ شعری نگفته
در اعترافی نامقدس، نامکرر
در تار و پودِ مصرعی در هم تنیده
در رشتههایِ چرخِ نخریسیِ مادر
در پیچ و تابِ مبهمِ مستفعلن فع
در حلقۀ معیوبِ پیوندی غمآور
در کیشِ سربازی به شاهِ بیسپاه و
در حزنِ جاری در جدالی نابرابر
شاید که نیمی از مرا بردهست دریا
در ساحلِ تنهاییِ یک مرد شاعر
شاید که نیمی از مرا بردهست توفان
در زیرِ پایِ رهگذرانِ معابر
یا گردبادی منفعل در این حوالی
افکنده در یک جادۀ دور از مسافر
در کولهبارِ کهنۀ آوارگان یا
در قطرههای اشک یک مرد مهاجر
در بیتی از لیلی و مجنونِ نظامی
در سطری از تاریخ فرهنگِ معاصر
عیدتان مبارک
بداهه ای تقدیم شما:
بهاری سبز و خرم آمد امروز
به دنبالش عیان شد عید نوروز
مبارک بادتان این سال پر شور
در آن سر حال و سالم باش و پیروز
خرم و تندرست باشید