انعکاسِ ساکت
چو آهنگ جنونآمیزِ تلخِ بیکلامی تو
و سرد و مختصر بین دو بیگانه سلامی تو
هلالِ نازکِ سرخوردۀ یک ماه پر ماتم
ولی در ذرهبینِ چشمِ خود ماهِ تمامی تو
همیشه جملههایت ناقص و مبهم پر از تعریض
تناقضبار و با مجنون جناسِ تامِ تامی تو
رسوبِ قهوۀ تُرک و تهِ خاکسترِ سیگار
چو قلیانِ خموشِ بینوایِ تلخکامی تو
نگاهت شوکرانِ مرگ را در کام میریزد
گِلِ ناخوردۀ واماندۀ بشکسته جامی تو
ز چشمانت سرازیر اسبهایِ وحشیِ حیران
و عصیانپیشه و سرکش، رها از بندِ دامی تو
چو تصویرِ درونِ آینه برعکس، چپ یا راست
گَهی رامی گَهی ماری، نمیدانم کدامی تو
عبورِ قطعهای ننواخته در ذهنِ گیتاری
چنان پیچیده و مبهم که چون نابوده گامی تو
تو رؤیایِ غمآلودِ غروبِ تلخِ پاییزی
گریزِ پیچشِ سیگار در یلدایِ شامی تو
شراری شعلهور در انجمادِ چشمِ تو دفن است
ز چشمت شعر میریزد نمیگویی کلامی تو
و گویا بر ستیغِ قافِ ژرفِ عمقِ چشمانت
غمِ سیمرغ و زال است و همه تردیدِ سامی تو
حضوری منفعل در تاروپودِ باورت دارم
من آتشگیره و چوبِ ترِ پُر دودِ خامی تو
و من در انعکاسِ ساکتِ یک حرف میپیچم
سیهمستِ قلمفرسودۀ خطِ مدامی تو