رؤیای خلیج
تو عطر پاک ياسی يا شمیم نمنم باران؟
خلیجی يا خزر؟ شالیتبار سبز نخلستان
جسارتهای تهمینه نشسته در ته چشمام
فروغی ديگرم سرکشترم از آتش عصیان
شمالیمردِ شبپیمایِ رازآلودِ دريايی
تويی سالار اقیانوس و من گرداب سرگردان
تمام راهها بستهست، مثل شاه شطرنجم
که تهديدش کند هر مهرهای در گوشۀ میدان
در اين طاعونزده دورانِ تلخآلودِ يأسآور
من عاشق میشوم شیرينتر از نوباوۀ ساسان
اسیر خاطراتم در سراشیبیِ تلخِ عمر
و اشکِ سرخِ چشمانم نمیگیرد ز من فرمان
لبانم ردِ انگشتِ تو بر ديوار را بوسید
و عطرِ کاهگل را، در غروبِ سرخِ تابستان
نشسته بامدادی در کنارِ رود و يک لحظه
تو را ديدم کنارِ نردههایِ آبیِ ايوان
نگاهت اعتبارِ ماه را از سکه میانداخت
نفسهايت لطافتبخشِ صبحِ پاکِ کوهستان
نگاهم میکنی خورشید میبارد ز چشمانت
صدايم میکنی پر میکشم تا اختر تابان
دلیلِ انتحارِ جمعیِ تلخِ نهنگانی
تو رؤيایِ خلیجی، برتری از هرچه در دوران
پینوشت:
رنگ آتش میشوم وقتی صدايم میکنی
قطرهای هستم پر از دريايی از شرم و حیا