چهارشنبه ۷ آذر
در دیده بنشانم تو را... شعری از محمد شریف صادقی
از دفتر بیدل بوی دلبرم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ ۱۲:۴۱ شماره ثبت ۱۲۸۱۲۶
بازدید : ۳۳۴ | نظرات : ۱۳
|
دفاتر شعر محمد شریف صادقی
آخرین اشعار ناب محمد شریف صادقی
|
یکدم نه بنشینم مگر در دیده بنشانم تو را
یکدم نه برخیزم مگر چون رَستخیزَستی به پا
یک سر نه بر بالِش نهم تا وهم را بالَش دهم
در کوی تو کافتد رهم، آنگه به خواب هستی مرا
حیلت مَکن با حال من، فی الحال، حالم واله، من
از قبل و بعد و حالِ من، بدحالی آمد حالیا
من رنج جان دادم به تن، تا یابمت ای گنج من
جانا چو رنجوری ز من؟ آخر چرا؟ آخر چرا؟
گفتی منم ظاهر نگر! آری چو من دارم به سر
چشمی که ظاهر در نظر میسازدت هر وقت و جا
گفتی که دارم من تو دوست؛ گویی کنون نامت عدوست!
آن یاری دیرینه کوست، وان جانِ چون جانان کجا
.............
باشد بزن رحمی مکن! از ضربت گردونه چون-
در جان من بگرفته بُن، صد میخ غم از ناکجا
من را زبان شیرین نبود، رخْ خوب و قدْ خوشبین نبود
لیکن که رسمش این نبود، کاین رَوْیه را کردی روا
این تن چو میدان در تنش زین عقل و دل در کشمکش
آن گفت دست از او بکش، وین گفت تسلیم و وفا
چارت چو ناچار آمده، «صادق» مکن دیگر گله
چون عاشقان، خامش شده، دم می نزن صبری نما
|
|
نقدها و نظرات
|
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🍀🍀🌹🍀🌹🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 | |
|
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🍀🍀🌹🍀🌹🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.