مشق اول

نقطه سر خطّ ِ مشق  امشب 
خوش خط  بنویس   ای  مرکب

از غیرت او  ، نبود یک نان
اسطوره ی  اوّل   دبستان

با پشت خمیده هر شب آمد
با پای برهنه  و  تب  آمد

اسبی که نبود در کنارش
داسی  که بریده  روزگارش 

یک شب که شکست زیر باران
آرام   گرفته  در   خیابان

دیگر به کتاب بر نگشته است
بابا که فقیر و دلشکسته است

از مشق و سیاه مشق  بابا
دیگر  نفسی نمانده  بر جا 

این خط شکسته خط  ِتعلیق
با  قسمت   او  نکرد  تطبیق


یک مرد ندارِ سرد و پر درد
جز اسم یدک ندارد این مرد


#زرین_پاشاکی