شبم هر چند سرد و نیستی در خاطرم کافی
برایم آسمانی مهر و چون ، یک آینه صافی
نگیر از من نگاهت را ، نکن تیره روانم را !
به چشم من زلالی ، مثل آب چشمه شفافی
دوباره مثل هر شب قاب عکست را بغل کردم
دوباره سردی و در طفره رفتن ها به اتلافی
شدم لیلی،شدم عذرا،شدم شیرین دنیایت
هنوزم عشق را باور نداری و ، در اجحافی؟
همیشه دوستت دارم ولی هرگز نمی فهمی
که دارد دل به رویا گِردِ روی تو ، چه طوّافی !
مرا در آتش عشقت بسوزان عشق کن هرچند
نکردی ذره ای در عشق خود هم اعترافی
هزاران بار پیغام مرا ، با بغض من دیدی
نکردی شاد قلبم را ، به نامه یا تلگرافی !
شب و روزم به دیدار تو در اندوه سر میشد
نفهمیدی تو این حالِ بدم را دور از انصافی
زدی پس قلب من را بارها با دست و با پایت
کشیدی پیش ! ، ای قلب عزیزم عمری الاّفی
شدم مانند یک دیوانه هر شب در تو پیچیدم
من از بی تابی ام گفتم ،تو از یک عشقِ اشرافی
سر از عکس تو چرخاندم بخوابانم دو چشمم را
که دیدم ، روبروی من نشستی قصه می بافی
"به چشمانت بگو دست از سر دنیام بردارد"
من اینجا غرق رویایت ، وَ تو در قله ی قافی
افسانه_احمدی_پونه
میلاد یاور مظلومان و یتیمان،مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، کَننده درب قلعه خیبر، آغازگر اشاعه عدالت و مردانگی و معرف والاترین الگوی شهامت و دیانت حضرت علی بن ابیطالب (ع) بر عاشقانش مبارک باد