جمعه ۷ دی
گریزان شعری از مجتبی یزدی صوفی
از دفتر دیوان صوفی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۹ دی ۱۴۰۲ ۰۹:۱۱ شماره ثبت ۱۲۶۸۲۷
بازدید : ۱۳۹ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر مجتبی یزدی صوفی
آخرین اشعار ناب مجتبی یزدی صوفی
|
همراه شدم با غم زین شهر بِدَر تا کی؟
پایم به مغیلان شد این رنج سفر تا کی؟
بیخوابم و مجنونم دلخون شدهی لیلا
شبگردی این کوچه، بی نور بصر تا کی؟
در شام غریبان من غربت زدهی خویشم
تاریکی این برزن، بی روی قمر تا کی؟
آمد سحری دیگر من ماندم و این کوچه
غافل شدن از این خواب، بی بانگ سحر تا کی؟
از دوست چه نالم من، آزرده و آزردم
در رنجش این اغیار بی خوف و خطر تا کی؟
با بلبل خوش نغمه گفتم ز گلاب و گل
گفتا که تو گُلبانی؟ بی بار و ثمر تا کی؟
در جنگ میان دل با عقلِ پریشانم
چون حصری کَت بسته بی فوج و نفر تا کی؟
در ساحل افکارم مبهوتم و جان کنده
من غرقهی این طوفان، در بحر خزر تا کی؟
صوفی بگریزان و بگریز از این مقتل
در رقصُ سماع جان، با فرقهی شر تا کی؟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مجتبی یزدی(صوفی)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعری زیبا خواندم از قلمتان
بمانید به مهر و بسرایید